Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

همینجوری

روزها خیلی زود میگذرن و تا چشم به هم میزنیم هفته ها و ماهها هم میان و میرن. تا کریسمس زیاد مونده ولی همه جا تزئینات کریسمس رو آوردن و آدم دلش میخواد همه رو بخره. مخصوصا جان لویس رو خیلی تو این فصل دوست دارم چون رنگبندیهاش حرف نداره و البته گرونه و برای من خرید از اونجا مقدور نیست . هر سال وقتی کریسمس تمام میشه حراجهای دلچسب شروع میشه و من هر سال میگم امسال خرید کنم واسه سال بعد ولی نمیدونم چرا این کارو انجام نمیدم و سر موقعش که میرسه افسوس میخورم. یه شاپ دیگه هم هست به اسم کاستکو که من عاشقشم و قیمتهاش مناسبتره و وسایلش هم استاندارها و سایزهای آمریکایی داره احتمالا امسال از اونجا خرید میکنم.


هفته خوبی رو پشت سر گذاشتیم و سعی کردیم نایس باشیم و به دل هم راه بیایم. نتیجه ش هم شد یه کت خیلی خوشکل و یه عطر بسیار خوشبو و یه نهار دلچسب تو یه رستوران شیک. نمیدونم این روند تا کی ادامه داره و این نایس بودن چقدر در هردومون دوام میاره. پدر بچه ها داره سعی میکنه که نشون بده داره تغییر میکنه ولی خوب یه جاهایی نمیتونه دست خودش نیست که من هم مطمئنم نمیتونه اینجوری ادامه بده. در کل ازش راضیم و تنشی فعلا وجود نداره و همه چی آرومه. من هم وقتی همه چیز اوکی هست خوشحالم فقط دلشوره دارم و نمیتونم با خودم و احساسم کنار بیام


من هم همون روند رو با بچه ها دارم و زندگیم روی ریل خودش داره جلو میره . دخترک 2 ساله همه جوره شیطنت میکنه ولی اونقدر شیرینه که تمام کاراش برامون دلنشین میشه. وقتی میدونه که از دستش ناراحتم میاد و دستاشو محکم حلقه میکنه دور گردنم و منو میبوسه و میگه: مــــــــــــــــامی عاشگتم (عاشقتم)   تقریبا همه کلمات رو میگه و حسابی خودش رو تو دل همه جا میکنه. هفته ای دوسه بار با مامانم حرف میزنه و گوشی تلفن رو هم به کسی نمیده. واقعا دلش برای خانواده من تنگ میشه چون خیلی اسمشون رو به زبون میاره و وقتی صداشون رو میشنوه ذوق میکنه.


ملودی هم خوبه و دست راست منه . اگر این بچه نبود من کم میاوردم خدا حفظش کنه. واقعا از داشتنش خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که همچین دختری به من عطا کرده. 

این خانم زیبا در حالی که خورش روی اجاق در حال قل زدن بود با عجله اومده و میگه: مامان دوتا توپ سیاه افتاده تو غذاتون . منم مرده بودم از خنده بهش گفتم اینا لیمو عمانی هستن و کلی هم توضیحات بعدش که چرا استفاده میشه. هیچ وقت تو ظرف غذاش لیمو عمانی نمیذارم واسه همین دقت نکرده بود که این چی هست.


دوست جونم داره میره ایرلند برای چند روز ممکنه ما هم این تعطیلات همراهیشون کنیم. 

هر جای این کره خاکی که هستین شاد و سربلند باشید برای تک تک شما دوستای نازنینم آرامش و خوشبختی رو آرزومندم





نظرات 16 + ارسال نظر
آرام( یه مامان از آلمان) چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:59 ق.ظ

مرسى از آرزوهاى قشنگت براى دوستان، شما هم شاد و سلامت باشین

ممنونم عزیزم

لیلی چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:07 ق.ظ http://harasanam.persianblog.ir/

سلام
می شه لطفا بگین روزی چقدر ورزش می کنین؟ برای شیر ورزش ضرر نداره؟
چند کیلو اضافه کرده بودین؟

عزیزم من روزی یک ساعت روی تردمیل ورزش میکنم و 14 کیلو کم کردم البته با رژیم درست. ولی در زمان شیر دهی میدونم که رژیم گرفتن درست نیست

آیسن چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:30 ق.ظ http://www.manoayande.blogfa.com

خوش باشی مهسای عزیز

مرسی دوست من

گلهای زندگی من چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:33 ق.ظ http://www.golhayezendegiyeman.blogfa.com

ایشالله همیشه همه چی خوب پیش بره
سفر خوبی داشته باشی

ممنونم دوست من

فروغ چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ب.ظ http://frooq.mihanblog.com

خوشحالم برای این شادی و آرامشت

زنده باشی فروغ عزیز

مریم چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:08 ب.ظ

عزیزم خیلی خوشحال شدم که آرومی، امیدوارم واسه اون دلشوره ای هم که داری سعی خودتو بکنی که قلبت آروم بشه عزیزم. مرسی از آرزوهای قشنگت. امیدوارم تعطیلات پیش رو بهتون خوش بگذره.

ممنون مریم عزیزم

آفرین چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:46 ب.ظ http://mylivesky.blogsky.com

از خوندن این پستتون خیلی خوشحال شدم. شادی و آرامشتون برقرار و مستدام باد.

ممنون از محبت شما

عباس پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:38 ق.ظ

روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد،آن را پشت اسب گذاشت
و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
" این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم دهکده، فقط در صف بایستید و هرکس یک گردو بردارد
به اندازه همه گردو در این سبد است و به همه می‌رسد "

مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند.

پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت:
"نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمی‌رسد."

او چنین کرد و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند
پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:
"من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد."

خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است
و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند.

خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که
این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد.

بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.

بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید.

بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن.
بنابراین حواسمان جمع باشد که بی‌جهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل کاررا ازدست ندهیم

بله این مثال به درد خیلی از کسانی که تو روابطشون مشکل دارن میخوره

sadeh پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ب.ظ http://khatoontir.mihanblog.com/

man ham dighaghin mesl to hamin tasmim ro har sal migiram..nazdik xmas dobareh hamon tasmim ro vaseh sal bad migiram...khoda dokhtarato barat neag dareh...khosh begzareh

مرسی دوست خوب من. شما هم خوش باشین انشالا

مصی پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ب.ظ

مهسا این پستت خیلی آرامش داشت.همیشه همینجوری باشین و پر از آرامش و سلامتی و شادی و سفر هم بهتون خوش بگذره.

راستی کاسکو مال نورث امریکاست.اینجا و آمریکا شعبه داره و تقریبن همه از اونجا خرید می کنن و کارت عضویت دارن.

فدات شم مصی جونم. میبوسمت

مریم شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ب.ظ http://sedayzendegi.blogfa.com/

سلام عزیزم
مطالب و درد دلهات و خوندم ایشالا سالیان سال سایه ات بالاسر ملودی گلت مستدام بمونه
این سوال یه بار واسه پسر منم سوال شده بود با عقلش جور در نمی اومد

مرسی دوست جونم

اﻟﻴﺴﻤﺎ یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:46 ب.ظ

ﻣﻬﺴﺎی ﻋﺰﻳﺰ, ﻳﻪ ﻣﺪﺗﻴﻪ ﻛﻪ ﺑﺎ اﺟﺎﺯﻩ اﺕ ﺑﺎ ﻭﺑﻼﮔﺖ اﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺑﻼﮒ اﻣﻲ ﺟﻮﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ و ﺩاﺭﻡ ﭘﺴﺖ ﻫﺎﺕ ﺭﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻢ. ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟم ﻛﻪ ﺷﺎﺩ و ﺁﺭﻭﻣﻲ,اﺯﺻﻤﻴﻢ ﻗﻠﺐ اﺯﺧﺪاﻣﻴﺨﻮاﻡ ﺁﺭاﻣﺶ و ﺷﺎﺩﻳﺖ ﭘﺎﻳﺪاﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻋﺰﻳﺰﻡ.

مرسی دوست خوبم من پیام شما رو خوندم و از محبتتون ممنونم .خوشحالم که به جمع دوستانم پیوستین

احمد-ا یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 ب.ظ

دوستان یادتون باشه
مهسا خانم هم
همچون علی آقا سعی میکنه که نشون بده داره تغییر میکنه ولی خوب یه جاهایی نمیتونه دست خودش نیست
علی آقا هم مطمئن است که مهسا خانم نمیتونه اینجوری ادامه بده
در کل ازش راضی است و تنشی هم فعلاً وجود نداره و همه چی آرومه ،
علی آقا هم وقتی همه چیز اوکی هست خوشحاله فقط دلشوره داره و نمی تونه با خودش و احساساتش کنار بیاید .

می بینی هر کدام در تنهایی خودشان چگونه می اندیشند !!!
فقط کافی تفاوت ها را بپذیریم و هر آنچه برای خود می خواهیم برای دیگری هم با حفظ تفاوت ها و نگرش ها و جنسیت و نیازهای فطری بخواهیم .

ممنون از این نکته بینی شما دوست عزیز. در ضمن من جواب اون پیامتون رو براتون خواهم نوشت

habib یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 07:48 ب.ظ http://www.virus-sh.blogfa.com

سلام

حرف زدن ونظر دادن گاهی سخته

میخونی و هستی

اما نظرت نمیاد!!!

فقط میتونم بگم خوشحالم که روی قشنگ زندگی میبینید و اوضاع ارومه و روزهاتون زیبا میگذره

و راستی از برنامه که برای درس خوندن یا کار داشتین غافل نشین ها

حیف استعداد داشته باشین واستفاده نکنید

شاد پر انرژی در پناه خدا باشین

ممنون از حضورتون دوست خوب من. هنوز پیگیر کار هستم و چند جا اپلای کردم منتظرم. من هم برای شما روزهای خوب آرزومندم

لیلا مامان الهه و الناز دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:52 ق.ظ http://www.elahe-elnaz.blogfa.com

سلام
خدا رو شکر. امیدوارم که اوضاع زندگیتون روز به روز بهتر بشه.

ممنونم دوست خوبم

سفید برفی جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ق.ظ

پس نظر من کو؟؟
برای هر چهارتاتون ارامش و شادی آرزو میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد