Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

مرسی از محبتتون

من خوبم الان. بعد از 10 روز مریضی بالاخره جون سالم به در بردم و در حال حاضر اوکی هستم.

روزهای آفتابی خوبی داریم و سعی میکنیم لذتشو ببریم. ملینا همچنان در طول هفته تب داره و دلیلش رو اینها نمیفهمن انشالا ایران که اومدم میبرمش پیش متخصص تا دلیل این تب مشخص بشه.


ملودی هم خوبه و این ماه دیگه مدرسه ش تمام میشه . کلاس رقص و شنا و پیانو هم تا قبل از اینکه بریم ایران تموم میشه و وقتی برگردیم ترم جدیدش شروع میشه.


کارای کالج رو تمام کردم و همه چیز برای شروع جدید آمادس .دارم دنبال ماشین جدید میگردم این یکی دیگه برامون کوچیکه احتمالا از ایران برگردم عوضش میکنم.


دخترک دیگه کامل حرف میزنه و بر خلاف قد و قوارش که کوچیکه حرف زدنش مثل آدم بزرگاست.

ملینا: مامی من گذامو تمام کردم

من: آفرین دخترم

ملینا: نگو آفرین دکترم (دخترم) باید بگی نوش جان عزیزم

من: نوش جان عزیزم



اینم لینک جدید ویدئوی ملودی


ملودی

همون دخترا که تصادف کردن


ملودی دوست داشت این ویدئو رو درست کنه و به من هم اجازه داد اینجا بذارم. از اونجایی که حفظ کردن شعرای ایرانی کمی براش مشکله و این تصمیم رو یه دفه گرفت فرصتی نبود که تمرین کنه.








از همه جا


من امروز بهترم؛ نمیدونم چه اتفاقی واسه معده م افتاد که این جوری شدم. دکتر بهم قرص لانسوپرازول داد و نجات پیدا کردم.

از راهنماییهاتون ممنونم دوستای گلم.


سفر بسیار خوبی داشتیم و در کنار دوستم و دخترش خیلی بهمون خوش گذشت. چندین شهر نروژ رو رفتیم اسلو پایتخت نروژ شهری کوچک و زیبا بود . اون روزی که رسیدیم اسلو روز ملی نروژ بود و فستیوالهای مختلف به راه بود بچه ها هم حسابی کیف میکردن مخصوصا که ملودی و دوستش پایه هم بودن و حوصله شون سر نمیرفت.

اونجا طبیعت بسیار خیره کننده ای داشت با اینکه انگلستان هم کشور سبز و قشنگی هست ولی مناظری که من در نروژ دیدم قابل توصیف نیستن (از زیبایی)

خونه ها بزرگ و ویلایی بود آدمها مهربون و صمیمی بودن و لبخند میزدن . زبان انگلیسی رو خوب صحبت میکردن و بسیار هم شیک و خوش پوش بودن. خانمها خوش هیکل و آرایش کرده و مرتب بودن.

اما پوشاک و اجناس دیگه در مقایسه با انگلیس گرون بود و زیاد نمیشد خرید کرد.

اونجا قوانین رانندگیش مثل اینجا محکم نبود یا شایدم مردم زیاد جدی نمیگرفتن. خیلیها در حال رانندگی با موبایل صحبت میکردن کاری که ما اینجا به هیچ وجه انجام نمیدیم.

یه رستوران ایرانی هم پیدا کردیم که غذاش معرکه بود (ما ایرانیا هر جا بریم دنبال رستوران ایرانی میگردیم)


شهرای دیگه مثل درامن؛ گونگزبرگ ؛ تونزبرگ؛ هوکسوند رو هم رفتیم و من همچنان محو زیبایی اونجا بودم. با چنتا خانواده ایرانی هم آشنا شدیم که خیلی با محبت بودن و یکی دو بار هم برای عصرونه ما رو دعوت کردن و در کنارشون اوقات خوبی داشتیم.



عکس زیاد گرفتم فرصت کنم عکسا رو میذارم براتون.


قسمت بد سفر


یکی دو ساعت مونده بود به اینکه بریم فرودگاه که من حالم بد شد . داشتم وسایل رو جمع میکردم که درد شدیدی تو قفسه سینه م حس کردم و نمیتونستم نفس بکشم .قدرت تکلمم رو از دست داده بودم و بدنم داشت آتیش میگرفت و لباسم در عرض چند ثانیه از عرق خیس شد . احساس میکردم که دارم میمیرم لبهام میلرزیدن و نمیتونستم کنترلشون کنم. دوستم بیچاره دست و پاشو گم کرده بود نمیدونست چیکار کنه. اونقدر حالم بد بود که اشهدم رو خوندم فکر کردم آخر خطه.

حالت تهوع شدید داشتم وقتی که ببخشید بالا آوردم حالم بهتر شد و از دوستم خواهش کردم که زودتر بریم فرودگاه تا خودمو برسونم اینجا. بلافاصله رفتم دکتر که تشخیص سکته قلبی خفیف داد ولی گفت بین سکته و پنیک اتک شک داره. اما گفت ضربان قلبم اوکی هست و جای نگرانی نیست. واسه این هفته برام نوار قلب نوشته که مطمئن بشن خطر رفع شده.


از فرداش هم معده درد شدید اومد سراغم که الان شکر خدا خوبم...


پدر بچه ها از سفر ایران برگشته و خیلی هم بهش خوش گذشته بوده. خانواده م هم مثل همیشه منو شرمنده کردن و یه عالمه سوغات فرستادن. واسه بچه ها از ایران طلا خریده بود و واسه من هم از ترکیه یه سرویس طلا خریده که اصلا دوست نداشتم اما حرفی نزدم فقط تشکر کردم.

دلم گرفته از اینکه خانواده من با اینکه من بهشون گفتم چه مشکلاتی دارم باز هم بهش محبت کردن و گول حرفاشو خوردن الانم به من میگن خیلی هم مرد خوبیه و ما همه دوستش داریم تو هستی که سخت میگیری وگرنه خیلی هم مرد خوبیه و تو و بچه ها رو میپرسته . ورق برگشته و همه ازم میخوان که تو تصمیمم تجدید نظر کنم.


همین چیزاس که باعث میشه یه دفه بهم بریزم.


زندگی با همه زیباییهاش اونقدر سخته که میتونه قلب آدم رو از حرکت باز بداره


دردی که بینهایته

اونقدر حالم بده از وقتی از سفر برگشتم از درد دارم میمیرم. همین الانم درد دارم تو رو خدا اگه راهی به نظرتون میرسه بگین این دکترای اینجا نمیتونن بگن چی شده فقط از خدا میخوام که این درد بره تا بتونم به بچه ها برسم.


معده درد شدید که تا قفسه سینه هم درد دارم و همون نقطه کمرم هم درد داره و شبها شدتش بیشتر میشه

هر چی میخورم بالا میارم و از درد نمیتونم نفس بکشم. هیچی نمیتونم بخورم و افت فشار شدید هم دارم.


اینها علامت زخم معده س؟

سفرک

ملینا: مامی روی پیستای من چس بریز لطفا؟  ( روی پیتزای من سس بریز لطفا؟)


طی یه عملیات انتحاری و یه دفه ای تصمیم گرفتیم با دوستم و بچه ها واسه چند روز بریم نروِژ. نمیدونم چه جوریه اما خوب خوش میگذره دیگه.

وقتی اومدم براتون مینویسم. دعا کنید در طول پرواز ملینا ساکت بشینه و اذیت نکنه.

فعلا

بالاخره

علی بعد از 12 سال تصمیم گرفت بره ایران و وقتی بلیط خرید به من خبر داد و من نصف روز وقت داشتم که برای خانوادم خرید کنم اما وقتی ازشون پرسیدم چی لازم دارن مثل همیشه جواب هیچی ، سلامتی بود علی اومد بچه ها رو ببینه و خداحافظی کنه . بازم با فرصت کم رفتیم خرید کردیم و دیشب راهی شد. هیجان داشتم از اینکه میخواستم خرید کنم و اینکه بعد از 12 سال خانوادم اونو میبینن. ولی حس دلتنگی نداشتم و یا اینکه ناراحت باشم که داره تنهایی میره. حتی تا فرودگاه هم نبردمش چون با دوستش هماهنگ کرده بود که بره.

باز هم خواهش کرد باز هم تمنا کرد که دوستش داشته باشم و میگفت هنوز عاشق منه و دیوانه وار دلتنگ منه و شب و روز دعا میکنه که در کنارم باشه. این چه حسیه که من پیدا کردم؟ نه ازش بدم میاد نه متنفرم نه دوستش دارم یه حالت خنثی . خودم هم دارم اذیت میشم چون سر در گم هستم تنها خداست که ازش خواستم تقدیرم رو اونجوری که صلاح میدونه رقم بزنه.


کلا حالم خوبه با بچه ها سرگرم هستم. نامه کالج هم اومد و کورس جدید از سپتامبر شروع میشه ملینا هم میره مهد کالج و خیالم راحته. بسیار خوشحالم که اونجوری که دلم میخواست شد و برنامه م برای سال جدید مشخصه.


خانوادم هم با اینکه از قضیه ما اطلاع دارن باز هم پذیرای علی شدن و قرار هست که خونه مامانم اینا بمونه . دلم میسوزه براش که حتی اونقدری رابطه خواهر برادری محکم ندارن که بره خونه خواهرش.


تابستون احتمالا میریم ایران البته اگر همه چیز خوب پیش بره.


مقاله ها هم کم کم دارن تمام میشن و من وقتم آزاد میشه اونوقته که بیام تند تند بنویسم.


راستی تو فکرم که یه وبلاگ جدیدبا ایده ای جدید درست کنم فرصتش پیش بیاد حتما عملیش میکنم.


امیدوارم شما هم روزهای خوبی رو بگذرونید و شاد باشید