Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

گاردنینگ

روزهای آفتابی و زیبایی داریم این هفته تصمیم گرفتم چمنهای حیاط رو کوتاه کنم واسه همین دست به کار شدم و ساعت 9:30 صبح بعد از اینکه ملودی رو رسوندم مدرسه و صبحانه ملینا رو دادم راهی حیاط شدم. چمنهای حیاط جلویی رو کوتاه کردم بعد شاخه های اضافی که از خونه همسایه اومده بود این طرف و باعث میشد گیت باز نشه رو کوتاه کردم. یه بوته بزرگ گل هم از روز فنس ها رفته بود تا توی پیاده رو و جلوی دید منو میگرفت هر وقت که میخواستم برم بیرون خیلی باید احتیاط میکردم چون دید نداشتم واسه همین اونها رو هم کوتاه کردم و زیرش هم یه عالمه آشغال و برگ جمع شده بود اونها رو هم تمیز کردم.

تو این میون ملینا هم حسابی تو خاک و آشغالا غلت میزد منم گذاشتم بازی کنه و لذتشو ببره. فقط یاد گرفته بود از گیت بالا بره که این خطرناک بود. تو این میون هی بهش میگفتم بره برام کیسه زباله بیاره تا برگهای اضافی رو بریزم توش. بعد دیدم رول کیسه زباله ها نا پدید شدن. میخواستم آماده شم برم بخرم که دیدم یه آقایی اومد سمت حیاط و رول کیسه زباله دستش بود. آخه ملینا از گیت انداخته بود تو خیابون و چون خیابون کمی شیب داشت رفته بود تا ته خیابون که اون آقا برام آوردش.


بعد از اینکه حیاط جلویی تمام شد راهی حیاط پشتی خونه شدم. وای که چمنها تا زانو میومد یعنی با هر یه بار بالا رفتن از شیب حیاط مجبور بودم ماشین چمن زنی رو خالی کنم .ملینا هم روی ترمپلین بالا پایین میپرید و گاهی هم یه گپی با خانم همسایه (صوفیا) میزد. این طرف کارش دو برابر بود و کلی طول کشید تا تمیز بشه. بگ مخصوص گاردن ویست نداشتم و خیلی سخت بود که بخوام شاخ و برگ رو توی کیسه زباله جا بدم . حدود 20 تا کیسه زباله پر شد . داشتم فکر میکردم که اینا رو چطوری ببرم بیرون که دیدم ملینا یه کرم بزرگ گرفته دستش و به سمت من میاد. فقط جیغ میزدم که بندازش زمین و اون میخندید چون فکر میکرد دارم باهاش بازی میکنم.  تو کارتون پپا پیگ دیده بود که کرم رو میگیرن تو دستشون واسه همین نمیترسید. خلاصه که اونقدر داد زدم که انداختش زمین.

ساعت 2 بود که حیاط مثل دسته گل تمیز شده بود. بعد از اینکه هر دو دوش گرفتیم و تمیز شدیم غذا خوردیم. من موندم و 20 تا کیسه زباله. اینجا سرویس ضایغات باغچه داریم ولی طول میکشید تا ثبت نام کنم از قبل هم فکرشو نکرده بودم. واسه همین از روی گوگل نزدیکترین مرکز به خونه رو پیدا کردم و همه کیسه ها رو گذاشتم پشت ماشین و بعد از اینکه ملودی رو از مدرسه برداشتم راهی اونجا شدم

garden waste centre بزرگی بود ماشین رو پارک کردم و همه آشغالها رو خالی کردم.واااااااای که چقدر خوب شد که از دست اون همه کیسه راحت شدم . روز بسیار خسته کننده ای بود برام شب تمام بدنم درد میکرد اما نتیجه رضایت بخشی بود. 


طی یه عملیات مخرب زدیم موهای دخترک رو خراب کردیم تا جایی که تبدیل شد به پسرک. چنان حالم گرفته شد که نگو . بچه ای که دائم وول میخوره نباید موهاش رو مادرش کوتاه کنه


لواشک

هفته گذشته مهمون داشتم رفتم مغازه ترکها و خوراکیهای ایرانی خریدم دیدم لواشک هم داره واسه بچه ها و البته برای خودم هم خریدم. هر وقت میرم اونجا خرید تا چند روز تو خونه تنقلات ایرانی داریم ملودی دقیقه ای لواشک میخورد و به ملینا هم میداد خلاصه اینکه لواشک بهش مزه داد و وقتی ملودی خونه نبود صندلی میذاشت زیر پاش و میرفت سراغ یخچال. دیروز لواشکها تمام شد ملینا هم رفته که برداره دیده نیست.

با عصبانیت اومده پیش من...

-مامان لکاشک نیست؟

-نه نداریم تمام شد

-چرا کوردیش؟ ها ؟ ها؟

-من نخوردم شما خوردی و ملودی

-نه میلیلی رفت بداره نبود تو کوردی همه رو

-ملودی تمامش کرده

-OK then I dont like it to talk to Melody every day any more !!!!!!  and you too


یعنی این ادبیات انگلیسیش منو کشته .رفت با عصبانیت نشست روی مبل وقتی دید تحویلش نگرفتم اومد پیشم و گفت:

-that's ok mummy you can go and buy lakashak for Melina

آخه آدم به این کوچیکی چقدر مغز داره که راه حل پیدا میکنه ..


ایستر هالیدی

خوبیه این روزها اینه که میان و میگذرن من هم خیلی بهترم به قول خانم میترا بابک هر تغییری دردناکه و باید تحمل کرد تا درست بشه . از اون روزهای سخت اومدم بیرون و حالم بهتره.

دخترا دو هفته تعطیلن و فعلا باید سرگرمشون کنم که غر نزنن. روزایی که هوا آفتابیه بیرون تو حیاط روی چمنها زیر انداز پهن میکنم و میوه و تنقلات میبرم براشون دوتایی کلی حال میکنن. یه کم روی ترمپلین میپرن بعد دعواشون میشه هر دو میرن گل میچینن و گردنبند درست میکنن.

بعد نهار رو میبرم و سه تایی با هم نهار میخوریم. از وقتی همسایه جدید اومده همه جا ساکته و ما لذت میبریم. بعد از نهار هم میخوابیم زیر درخت پر از شکوفه گیلاس و آسمون رو نگاه میکنیم چقدر لذت بخشه وقتی اشعه خورشید از لا به لای شاخه ها روی صورتمون میفته. گاهی اگه ملینا بذاره همون جا چرت میزنیم. بعد ملودی میره واسم چای درست میکنه و میاره و یا سه تایی بستنی میخوریم و میخندیم. چه کیفی میده این لحظه ها .

یه روزش هم با دخترا رفتیم شنا بعدشم رستوران که اونم خوش گذشت .

دوستم برنامه چیده بچه ها رو ببریم سینما و باغ وحش و شاید هم لگو لند. چند روز پیش با پدرشون رفته بودن گالیورز لند که خیلی بهشون خوش گذشته بود.

من هم مهمون بسیار عزیزی داشتم که سالها بود در آرزوی این بودم که بتونم بی دغدغه باهاش وقت بگذرونم و بالاخره موفق شدم .اون قدر بهمون خوش گذشت و خندیدیم و خرید کردیم که باور نمیکردم این منم که این قدر ذوق و شوق دارم و داره بهم خوش میگذره. رفتیم کلاب و کلی قر دادیم بعدشم زدیم بیرون و ساعت 2 صبح رفتیم رستوران غذا خوردیم . بعدش که اومدیم خونه من تب و لرز کردم آخه بدنم به این همه خوشی عادت نداره صدام هم مثل خروس شده کلا.


هفته دیگه هم مهمون دارم و برای دیدنشون لحظه شماری میکنم امیدوارم که جور بشه بیان پیشمون.


روز مادر میخواستم برای مامانم گل سفارش بدم اونم اینترنتی بعد که قیمتش رو دیدم زنگ زدم به خواهرم گفتم اونم گفت با یک پنجم این پول اینجا میشه این گل رو سفارش داد. واسه همین ازش خواهش کردم که زحمتش رو بکشه و من هم به جاش جبران میکنم. اون هم مثل همیشه که مهربونیش انتها نداره قبول کرد و یه سبد گل زیبا همراه با یه نیم سکه از طرف من گرفت واسه مامانم.

دوستم هم اینجا برام یه کت خیلی خوشکل و یه کیف هدیه روز مادر گرفت و منو شرمنده کرد. کلا حس خوبی داشتم و الانم خوبم.  میدونم شما هم از شادی من شاد میشید .


روز زن رو بهتون تبریک میگم.



تنهایی ها و غصه ها تمام میشن و جاشون رو به شادی میدن.منتظر روزهای زیبا هستم


دوستون دارم من


شمردین چند بار هی نوشتم خوش گذشت؟ این چه مدل نوشتنه آخه؟