Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

مرسی

راستیییییییییییی یادم رفت تشکر کنم از عکسای زیباتون .وای خدا چه دوستای خوشکلی داشتمو خبر نداشتم از اینکه اعتماد کردین وقت گذاشتین و برام ایمیل فرستادین ممنونم. همتون رو دوست دارم

ما آدمها

امروز با دوستم رفتیم بیرون که خرید کنیم و اینکه نهار با هم باشیم . سر راه رفتیم خونه یکی از دوستاش که براش سبزه ببریم اون بنده خدا رو بار اول بود میدیدم واسه همین یه سلام و احوالپرسی معمولی کردم و تو ماشین منتظر دوستم موندم. اونم زود اومد و راهی شدیم. تو راه ازم پرسید مهسا تو این چند دقیقه ای که این خانم رو دیدی چه نظری داشتی؟ گفتم هیچی به نظرم خانم با شخصیت و مهربونی اومد و کلا موج مثبت به آدم منتقل میکرد. گاهی بعضی از آدمها موج منفی میدن نمیدونم چرا ولی همون برخورد اول کانکشن خوبی نمیشه ایجاد کرد ولی این دلیل بر بدی اون آدم نیست.

همونطور که داشتیم حرف میزدیم یه دفعه گفت راستی فلانی هم مهمونی عید ایرانی میاد گفتم چه خوب من هم نی نی شو میبینم دلم میخواست که ببینمش ولی فرصت نکردم. دوستم گفت کاش اینا نمیومدن برای ما بهتر بود گفتم آخه چرا؟ خوبیش به اینه که با کسانی هستیم که باهاشون آشنایی داریم.

اما دوستم ناراحت بود پرسیدم اتفاقی افتاده حرفی نزد. گفتم آخه تو خیلی مهربونی و میدونم با همه با احترام برخورد میکنی و دلیلی نیست که مشکلی بین شما پیش اومده باشه ولی واقعا چرا از این خانم خوشت نمیاد. گفت آخه پشت سر تو خیلی بد و بیراه گفته و من عصبانی شدم و باهاش لفظی درگیر شدم واسه همین خوشم نمیاد ریختشو ببینم.

منننننننننننننننننننو میگی از تعجب همون جوری خیره شده بودم که واااااااااا من چه کاری به این خانم دارم آخه؟ یکی دوبار تو مهمونی دیدمش و خیلی رسمی یه احوالپرسی کوتاه داشتیم. اصلا باهاش در ارتباط نیستم و برام هم مهم نیست که کیه و یا چه کار میکنه اما واقعا چرا در مورد من حرفای چرت و پرت زده بی اینکه منو بشناسه و یا حرفی بینمون رد و بدل شده باشه.

دوستم هم گفت والا منم همینو میگم چون یه دفعه بهم تکست داده که به دل نگیریا ولی من اصلا از این دوستت مهسا خوشم نمیاد و وقتی که تو مهمونی میبینمش حالم بد میشه و تکست ها رو نشونم داد. نمیدونم چرا اصلا این حرفا رو راجع به من زده از صبح تا حالا به این فکر میکنم که این آدمها جزو کدوم دسته از افراد اجتماع هستن ؟ چرا اینجورین؟ آیا بیماری روانی دارن؟ آیا اختیار افکار و تخیلات خودشون رو از دست دادن؟ شاید زیادی فکر میکنن چون بیکارن. نمیدونم فقط باعث شد که اون عینک خوش بینیم رو کمی جا به جا کنم و بدونم که نباید به اون زبون ریختنها زیاد اهمیت داد و یا اینکه اون ظاهر با شخصیت و احوالپرسی مودبانه میتونه فقط حفظ ظاهر باشه .

ولی دوستم هم حسابی حال اون خانم رو به جا آورده و هنوزم واسه اونم این طرز فکر و قضاوت ناعادلانه غیر قابل هضمه. فقط یه نکته رو احتمال میدم اونم اینکه این خانم احتمالا با دیدن من و دوستم در کنار هم حسادتش فوران میکنه و طاقت نمیاره فقط همین میتونه باشه .البته که دوستم هم واسه چنتا مهمونی و جشن اینا رو دعوت نکرد اما هر بار پرسیدم دلیلش رو نگفت تا امروز فهمیدم.آدم فکرشم نمیکنه که دیگران این مدلی باشن ولی هستن.

از آدمهای این دوره زمونه هیچ رفتاری بعید نیست و باید انتظار هر چیزی رو داشت.

بهترینها رو برای تک تک شما آرزومندم

دوستان عزیزم امیدوارم که سال جدید براتون سالی سرشار از شادی، خوشبختی، اتفاقات خوب و سلامتی باشه و راههای رسیدن به هدفهاتون هموار بشه ،کارایی که دوست دارین رو بتونید انجام بدین. جایی که دلتون میخواد باشین . در کنار کسی باشید که باهاش شاد و خوشبختین، از شغلتون راضی باشید و شب که سر روی بالش میذارین نفسی آسوده بکشید.


از همه مهمتر اینکه تو ایام عید بهتون خوش بگذره و وقتی چاغاله بادوم میخورید ما رو هم یاد کنید



واتزی

روزی که دیدمش پر بود از انرژی همش میخندید و به آدم انرژی مثبت منتقل میکرد . رنگهای شاد میپوشید و هر کلاهی که به سر میذاشت با کت و دامن های رنگیش ست میکرد. اونقدر وجودش سرشار از زندگی بود که آدم رو به وجد میاورد.

هر ویکند میدیدمش که خوشکلترین لباسها رو میپوشه و همراه با یه آقای خوش تیپ راهی خوشگذرونیهای آخر هفته میشن.

بعضی شبها با صدای خنده و قهقهه اش که نشون میداد پره از خوشی و عشق از خواب بیدار میشدم و میدونستم که باز هم شیطنت کرده. همه مهربونیاش شیرین بود و از اینکه باهاش آشنا شدم خوشحال بودم.

اما یه طوفان همه اینها رو به هم ریخت و زیر و رو کرد. نمیتونه با من حرف بزنه.. دیگه خبری از اون لباسهای رنگی و رفتن به کلیسا روزای یک شنبه نیست. دیگه نمیتونه بهم بگه مهسا بیا خونمون تا با هم چای آفریقایی بخوریم چون دیگه صدایی براش نمونده.  حتی دیگه نمیتونه جواب سلامم رو بده میبینمش که نای راه رفتن نداره و چشماش غمگین ترین چشمایی که دیدم.

لباساش رنگی نیستن و رنگ صورتش عوض شده مویی براش نمونده . فقط سر تکون میده و با دستاش برام بوس میفرسته. در هفته چند بار میره شیمی درمانی و من هر وقت میبینمش اشکم سرازیر میشه و آرزو میکردم که ای کاش میشد براش کاری کنم. فقط بهش میگم واتزی عزیزم نگران نباش خوب میشی و این بهار یکی از خاطره انگیزترین ها میشه اما واقعیتش اینه که فقط خدا میدونه تا کی دووم میاره.

نوبت شما

خوب حالا نوبت شماست اگر دوست داشتین از خودتون تنها و یا با خانواده تون برام عکس بفرستین مطمئنا که این عکسها رو کسی جز من نخواهد دید این کاملا اختیاری هست خوشحال میشم که شما رو ببینم. اگر خواستین به آدرس ایمیل mahsa.kh58@gmail.com  برام ایمیل کنید. راستی یادتون نره که خودتون رو معرفی کنید با نامی که اینجا برام کامنت میگذارید و شهری که زندگی میکنید.منتظر دیدن روی ماهتون هستم

                                              

شما در قلب من جا دارید

من خیلی خوشبختم که دوستای عزیزی دارم که در هر جای دنیا که هستن با شادیه من شاد میشن و محبت دارن. با اینکه ندیدمتون ولی دوستون دارم. واسه تشکر یه عکس میذارم براتون و به دلایلی که میدونید باز حذف خواهد شد.





شریک من باشید

پست پایین چیز خاصی نداشت فقط یه حس خوب بود که اینجا نوشتمش. واسه همین رمزش رو برمیدارم که شما هم بخونید و در این حس شریک بشید.همین

عالیییییییییییه

فصلی جدید

سالی زیبا

دلی پر از محبت و عشق

حس زیبای دوست داشتن و دوست داشته شدن

قلبی که میتپه برای شاد بودن و شاد زیستن

دنیایی که همه رنگهای قشنگ یه جا توش جمع شدن

و منی که میخوام غوطه ور بشم تو دریای آبی و روشن

با فرشته های نازنینم شادی کنم

تا به حال حالی به این خوبی نداشتم اینجا نوشتم که این حس رو برای همیشه ثبت کنم تا پایدار بمونه برام

 شما هم شریک این حس خوب باشید