Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

سفرنامه

امروز دکتر بخیه هامو کشید و گفت که عمل خوب پیش رفته و جای هیچ نگرانی نیست. از پیغامها و کامنتهاتون ممنونم دوستای مهربونم. بچه ها هم اوکی هستن و حسابی  از بودن در کنار خانواده لذت میبرن. با دوستام رفتیم باغ که جای شما خالی خوش گذشت. مهمون هم تقریبا هر روز داریم و سرمون شلوغه. عروسی دعوتیم اونم سه تا ولی نمیدونم میریم یا نه. 

دیشب خونه دوستم بودم تا 6 صبح حرف زدیم تا هوا روشن شد خوابمون برد ولی دنیا رو با این لحظات عوض نمیکنم و خداوند رو شاکرم که خودش همیشه همراه منو بچه هام هست و نمیذاره که بهمون بد  بگذره.

خواهر مهربونم مثل پروانه دور ما میچرخه و نمیذاره آب تو دلمون تکون بخوره. پدر و مادرم هم قربونشون برم دنیام هستن .

امیدوارم که شما هم خوب و شاد و سلامت باشید. 



امروز

نمیتونم به کامنتها جواب بدم چون با موبایل به نت وصل شدم. از احوالپرسیتون ممنونم. حالم بهتره و خانوادم همه جوره به منو بچه ها میرسن. ملینا عالی فارسی رو صحبت میکنه و تو همین چند روز کلی اصطلاحات شیرازی یاد گرفته. خواهر عزیزم بسیار با مهربونیاش منو شرمنده میکنه. داداشم و خانمش هم محبت دارن و هوای بچه ها رو دارن. دوستای عزیزم هم که هم تو بیمارستات هم اینجا منو تنها نذاشتن و هر روز میان پیشم. 

خدا رو شکر میکنم که این مرحله رو هم گذروندم. 

پدر بچه ها هم دیشب تازه زنگ زد خونه مامانم که احوال بپرسه اصلا خبر نداشت که عمل کردم به مامانم گفت مهسا اشتباه کرد ایران عمل کرد . من باهاش صحبت نکردم و نمیخوام هم که صحبت کنم.

مهم اینه که من خوبم و نگران بچه هام نیستم

دوستتون دارم مهربونا

بالاخره 3

من  دیروز عمل کردم کیسه صفرا رو برداشتن امروز هم مرخص شدم اومدم خونه. خوبیم و در کنار خانواده داریم بهترین اوقات رو میگذرونیم . دوستتون دارم و ممنون از آرزوهای  قشنگتون

کمتر از 24 ساعت دیگه میایم به سوی خونه

چمدونم آمادس خریدام تمام شده ناخنهام خوشکل شده خونه تمیز و مرتب شده همه چیز آمادس برای سفر . فردا به سمت ایران پرواز میکنیم. 6 ساعت ترانزیت دوحه داریم که کمی سخته ولی چون هیجان دیدار خانواده رو داریم میدونم که زود میگذره. 

صبح جمعه میرسیم شیراز .خداوند همیشه خودش کارا رو جور میکنه فقط باید باور داشت.

من یه چیزی رو هنوز یاد نگرفتم که زیاد وسایل نبرم اما هر بار این اتفاق میفته دست خودم نیست دیگه چکار کنم خوب.

باید ملودی رو ببرم کلاس شنا.

انشالا آپ بعدی از ایران خواهد بود. دوستتون دارم مهربونا


10 تا اتفاق خوب

همیشه از اینکه هی بیام بنالم اینجا بدم میومده هنوزم دوست دارم خبرای خوب بنویسم از شادی ها از اتفاقات خوب. معتقدم که من در قبال خواننده های این صفحه مسؤلم .


حالا چنتا خبر خوب

1- وزنم به اندازه ایده آل رسید و بسیار از این بابت خوشحالم.

2- دوست بسیار عزیزم از دبی نقل مکان کرد و اومد لندن و من خیلی شادم از اینکه میتونم بیشتر ببینمش.

3- دوست خوشکلم از لندن اومد دیدنم و موهامو برام رنگ کرد کراتینه کرد که خوشکل شدم یه دنیا ...

4- ملودی گزارش آخر سالش رو گرفت که بسیار عالی بود بهش افتخار میکنم و میدونم که قسمت اعظمی از تلاشهاش رو برای شاد کردن دل من انجام داد.

5- ملینا خدا رو هزار مرتبه شکر مدتیه تب نکرده و غذاش هم بهتر شده و خوابش هم تنظیم شده.

6- همه کارامو واسه کالج انجام دادم و انشالا سال جدید شروع میکنم. مهد کالج هم به ملینا جا داد خیالم راحت شد.

7- اون خانمی که براش مقاله مینوشتم کالجش تمام شد فارغ التحصیل شد و البته که شاگرد ممتاز کلاس هم شد. در واقع من فارغ التحصیل شدم من شاگرد اول شدم ولی مدرکش رو اون بنده خدا گرفت. من هم تونستم کمی برای خودم پول جمع کنم.

8- با همون پولی که از کارم جمع کردم بلیط ایران رو خریدم که بسیار هم گرون بود ولی از پسش بر اومدم. یعنی اینکه ما جمعه همین هفته میایم ایراااااااااااااااااان . هووووووووووووووووووووووووووووووووووووورا

9- هر سال که میرم ایران تو خرید سوغات تبحرم بالا رفته. امسال هم با اینکه زیاد پولی نداشتم ولی خریدام رو انجام دادم و چمدونها رو بستم.

10- خدای بزرگ و مهربونم هوامونو داره و نمیذاره زندگی بهمون سخت بگیره .از خدا خواستم راهمو روشن کنه تا بتونم درسترین تصمیم رو بگیرم و اتفاقی افتاد که من تونستم تکلیفم رو روشن کنم با خودم و زندگیم.



در آخر اینکه دوستای گلم ؛مهربونای من ؛شمایی که اگه هیچ کسی نباشه هستین و باعث دلگرمی من میشید کاش میشد وقتی میام ایران تک تک شما رو ببینم و بغلتون کنم و بگم چقدر برام عزیز هستین. 

قول میدم که از ایران هم براتون بنویسم و از اوضاع و احوال خبردارتون کنم.


فقط یه سوال دارم

ملودی امسال 9 ساله شده میخوام بدونم آیا باید مانتو و روسری بپوشه یا اینکه مشکلی نیست. کمی نگرانم که تو فرودگاه بچه مو اذیت نکنن. کسی تجربه داره؟


عمل

سه شنبه دوستای ملودی اومدن که واسه تولدش پیشش بمونن . این نوع پارتی رو اسلمبر پارتی میگن که دوستاش شب پیشش می مونن و تا دیر میگن و میخندن و فیلم تماشا میکنن و یه عالمه تنقلات هم میچینن دورشون و مسخره بازی در میارن. خلاصه که به ملودی و صوفیا و کیسی و کورتنی خیلی خوش گذشت و کلی هم گودی بگهاشون رو دوست داشتن. منم طبق قولی که داده بودم براش تبلت سامسونگ خریدم و مقداری هم پول از طرف ملینا بهش هدیه دادم.


چهار شنبه روز تولد 9 سالگی ملودی بود واسه همین برای بچه های کلاس پاستیل خریدم و دادم برد مدرسه. عصر که از مدرسه اومد بردمش کلاس شنا و بعد از اون راهی خونه دوستم شدیم که ما رو دعوت کرده بود برای شام و البته میخواست واسه ملودی هم تولد کوچیکی بگیره. با اینکه دو شب بود بابت تب ملینا نخوابیده بودم ولی نتونستم دعوت دوستم رو رد کنم.


جای همه خالی شام بسیار خوشمزه ای درست کرده بود که من خیلی دوست دارم. اردک شیکم پر با سبزیجات شمالی که منم بیشتر از ظرفیتم خوردم . همین که نشستم روی مبل دیدم باز دلدردم شروع شد و یه دفعه درد به اوج رسید. طفلک دوستم پسرشو فرستاد بره دارو معده بخره که اونم بی فایده بود. کمی آروم شدم ولی باز هم درد داشت اذیتم میکرد.


بچه ها رو برداشتم و اومدم خونه. ساعت 1 شب دردم شدید شد و امانمو بریده بود. زنگ زدم آمبولانس که گفتن مورد اورژانسی نیست و میتونم فرداش برم دکتر. اینبار زنگ شدم 111 و کمک خواستم اونا هم سریع پارامدیک فرستادن من هم زنگ زدم به دوستم که بیاد پیش بچه ها.

وقتی که رسیدن فشار خونم خیلی پایین بود و از درد داشتم می مردم. ازم نوار قلب گرفتن و بهم مورفین تزریق کردن کمی آروم شدم. منو بردن بیمارستان  دوستم هم بچه ها رو برد خونشون. بنده خدا همسرش هم اومد که تو بیمارستان پیش من باشه. داشتم از خجالت می مردم ولی چاره ای نداشتم .


تو بیمارستان چهار روز نگهم داشتن و با آزمایش خون و ادرار و اسکن متوجه شدن که سنگ کیسه صفرا دارم که یه تکه ش وارد جگر شده و باید اول اون رو در بیارن بعد کیسه صفرا رو بردارن. هنوز منتظرم که ام آی آر بشم بعدشم عمل بشم.


از اونجایی که سیستم ان اچ اس اینجا از جهاتی بسیار ضعیف هست و کلی طول میکشه که عمل کنن منم با این درد نمیتونم صبر کنم تصمیم گرفتم برم ایران عمل کنم تا مامانم هم به بچه ها برسه.


این روزها علاوه بر مریضیم خیلی خیلی دلم شکسته چون علی در حق منو بچه ها کار بسیار بدی کرد و من شوکه شدم خیلی به هم ریختم ولی خودمو جمع و جور کردم.