Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Quorn Fields Farm

مدرسه ها بابت اعتصاب معلمها تعطیل بود از قبلش نامه داده بودن و خبر داشتیم . صبح هوای ابری حالمو خراب میکرد ولی ملودی خونه بود و باید کاری میکردم واسه همین دوتاشون رو دو سوته حاضر کردم و راه افتادیم به سمت نا کجا آباد. همینجور رفتیم تا از شهر خارج شدیم توی راه یه دفعه تابلوی فارم رو دیدیم و با اصرار ملودی رفتیم ببینیم چه خبره. توی ورودیش یه شاپ بود با تمام میوه و سبزیجات تازه و محصولات همون فارم. بلیط خریدیم و وارد شدیم و دخترا هم ذوق میکردن که این همه حیوون اونجاست . اول با بسته ای که مسئول اونجا داده بود الاغ و گاو و ببعی رو غذا دادیم. بعد از اونجایی که ملینا به پپا پیگ علاقه داره با دیدن خوکها شروع کرد به صدا در آوردن و هیجان داشت . منم مجبور شدم بوی گند خوکها رو چند دقیقه ای تحمل کنم . بعدش یه سری به گینی پیگها و خرگوشها زدیم خیلی با مزه بودن و مسئول اونجا هم یکی از خرگوشها رو داد دست ملودی تا باهاش سرگرم بشه. ملینا اصلا طرف خرگوشه نمیرفت در عوض یه گربه اونجا دید که در  حال چرت زدن بود دوید طرفش و دمش رو گرفت گربه بیچاره چنان پرید که ملینا ترسید و رهاش کرد. 

بعد از اون هم رفتیم طرف دسته های بزرک کاه که جایی بود واسه بچه های بزرگتر که با طناب روی کاهها بپرن. لباس ملودی خانم هم حسابی کثیف شد ولی مهم نبود چون داشت لذت میبرد. ملینا هم تو جایی که تاب و سرسره داشت بازی میکرد بعدش هم نوبت رسید به تراکتور سواری که خیلی باحال بود و هردوتاشون از ذوق فریاد میزدن. 

سوار پونی هم شدن که بهترینش بود و ملودی دیگه حاضر نبود پایین بیاد و چند دور که رفت دیگه خودش خسته شد و راهی موزه ش شدیم. موزه کوچیکی که ماشینهای خیلی قدیمی داشت و اولین کاروانی که برای جابه جا کردن مردم اون منطقه استفاده میشده هم اونجا بود. بعد از اونم رفتیم رستوران بسیار زیبا که به سبک همون فارم دکور شده بود و همه غذاها هم ارگانیک بودن. برای ما بیشتر از غذا نشستن تو اون فضا مهم بود . بعد از اینکه غذا خوردیم راهی شدیم به سمت شهر لافبرو که نزدیک بود. وقتی میخواستم دور بزنم یه جاده زیبا توجهم رو جلب کرد واسه همین راه افتادم به همون سمت. میتونم بگم یکی از زیباترین جاده های حاشیه ای بود که تا به حال تو این کشور دیدم. از همه زیباتر خونه های اعیانی و ویلاهای آنچنانی بود که آخر اون جاده بود. به حدی خونه ها اشرافی و زیبا بودن انگار که وارد یه کشور دیگه ای شده بودیم همش با ملودی ذوق میکردیم که همچین جایی رو کشف کردیم. 

به شهری که میخواستیم رسیدیم و بعد از یه کم چرخیدن تو سنتر و خرید های غیر ضروری ساعت 5 راهی خونه شدیم. اما به سه تامون خوش گذشته بود و روزمون هم به خوبی سپری شد و تصمیمم بر این شد که بعد از این چه با علی و چه بی او هر زمانی که امکانش باشه بریم شهرهای اطراف رو بگردیم و کشف کنیم. از نشستن تو خونه چیزی جز غصه عایدمان نخواهد شد. 

راستی نتونستم عکس بگیرم چون دوربین رو فراموش کرده بودم با خودم ببرم و اینکه موبایلم هم بعد از اینکه زیر چرخهای ماشینم له شد به دیار باقی شتافت و منتظر یه گوشی دیگه هستم. اگر عکس این فارم رو جایی پیدا کنم اد میکنم. 

نظرات 6 + ارسال نظر
sadeh پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:15 ق.ظ http://khatoontir.mihanblog.com/

man am az in kara mokinam..yeho ye jadeh ro migiram miram bebinam koja mireh...pesar mna khoda ro shokr tatil nabod...vali inaj hamash baroon bod...khobeh baz baroon nabodeh taraf shoma..

آره اینجا هوا خوب بود و میشد چند ساعتی بیرون بمونیم. واسه من تعطیلی مدرسه یعنی خواب بیشتر حتی برای نیم ساعت

آفرین پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:04 ق.ظ

دریا پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:54 ق.ظ http://khateratman29.persianblog.ir/

چه خوببببببببببببببب خوب مهسا جون این خصلت یک مرداد ماهی هست که دوست داره جاهای جدید و کشف کنه و خوش باشه منم مثل شما هستم و واقعا محیط رستوران برام مهمه خیلی نه این که کیفیت غذا بد باشه ولی معمولا رستوران های شیک با محیط خوب کیفیت غذاشونم خوب هست داشتم همینطور که پست و میخوندم انگار خودمم اونجا بودم میخواستم کامنت بزارم پس عکس کووووووووووو که خودت توضیح دادی..

آخی عزیز دلم کاش اینجا بودین اونوقت با هم اینها رو تجربه میکردیم. خانمی من متولد شهریور هستم ولی ممکنه که خصوصیاتی مشترک با شما دوست متولد مردادم داشته باشم.دسته گل زیبای خونتون رو میبوسم ماشالا که خانمی شده واسه خودش

احمد-ا پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:22 ق.ظ

ما هم ذوق کردیم
همچون آروم آروم ما را هم با خودتان بردید که
کیف کردیم
همیشه خوش باشید

ممنونم دوست خوبم

سفید برفی پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:56 ب.ظ

سلام مهسا جونم....ببخشید مدتهاست که اینترنت مون قطع شده به خاطر تغییر شماره...میدونی که اینجام ایرانه تا یه کاری میاد بشه صبر ایوب میخواد...حالا خونه یه اشناهام چه قدر پست گذاشتی...خسته نباشی...حالا که ازت یه خبری پیدا کردم دلم اروم شد...مواظب خودت باش و بووووووووووووووس .سر فرصت مطالب قشنگت را میخونم

فدات شم مهربون دیدم کم پیدا شده بودی .خوش برگشتی گلم

رعنا پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:41 ب.ظ

خیلی خوشحالم که بهتون خوش گذشته

مرسی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد