Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

فعلا اینجوریه

امروز صبح بهش گفتم باید با هم حرف بزنیم گفت من حرفی با تو ندارم و فقط میام که بچه ها رو ببینم .گفتم درسته اما این راهش نیست و باید این مشکل رو اساسی حل کنیم. برگشت گفت: ببین من و تو داستان زندگیمون خیلی وقته تمام شده و اینکه من میام برای کمک به تو به عنوان پدر بچه ها و نه همسر تو. گفتم بیا بریم پیش مشاور گفت مشاور برای حل کردن مشکلاتی هست که حل شدنی هستن و مشکل منو تو حل نشدنی هست . من نمیخوام تو رو اذیت کنم خیلی هم ازت ممنونم که بهم راستش رو گفتی که دیگه دوستم نداری و من تکلیف خودم رو میدونم . دیگه هم دلم نمیخواد راجع بهش باهات صحبت کنم. من همون آدمم هیچی عوض نشده و نمیخوام تغییر کنم. قرن 21 هستیم و داریم جایی زندگی میکنیم که هر کسی حق آزادی داره برو از حقت استفاده کن و زندگی کن . من خوب بلدم به خودم برسم. 

گفت: مردم هزار خیانت میکنن و چه بلاها سر هم نمیارن ولی بازم دارن با هم زندگی میکنن ولی تو منو نمیبخشی و منی که اصلا مثل مردهای دیگه بدی در حقت نکردم رو گذاشتی کنار.

من اهل رفیق بازی نبودم. خیانت نکردم .اهل دود و دم نبودم. هر هفته میام به خانوادم سر میزنم. بچه داری میکنم . از تمام کارهام به تو گزارش میدم و هیچی رو از تو مخفی نمیکنم و نکردم.

اما ازم انتظار نداشته باش که هر جوری بخوای به سازت برقصم. من همینم و تو و نه هیچ کسی نمیتونه منو عوض کنه.

برو برای خودت کسی رو پیدا کن که عاشقت باشه و تو هم عاشقش بشی. گفتم من دنبال کسی نیستم چرا تو عشقم نباشی؟ چرا با تو خوشبخت نباشم. من با دوتا بچه که مال تو هستن چرا نباید در کنار تو که شوهرم هستی آرامش بگیرم؟ چرا ما نمیتونیم مثل همه شاد باشیم. ببین چه چیزایی هست که باعث شده ازت دور بشم دیگه اون کارا رو نکن. گفت هیچ وقت از من نخواه که یه کسی دیگه بشم .همینی که باعث آزارت شده منم و از نظر خودم کاری نکردم که باعث بشه تو احساس خوشبختی نکنی.

از روزی که رفتم تو اون شهر زندگیم شده مثل سربازها و اصلا هیچ لذتی نمیبرم و چشم به راه ویکندها هستم که بیام خونه اما تو دیگه منو دوست نداری. دلیلی برای این دوست نداشتنت پیدا نمیکنم واسه همین فقط میتونم بگم که خودخواهی های تو باعث شده زندگی بشه این.

گفتم شب راجع بهش حرف بزنیم بیا یه فرصت دیگه به هم بدیم گفت باشه حرف بزنیم.

تصمیم داشتم همه حرفایی که اینجا نوشتم رو براش بخونم تا بدونه و یادش بیاد که چرا الان من اینجام و اون جای دیگه.

اما هر چی حرف زدیم باز نتیجه این شد که برای هردومون بهتره که اینجوری باشه. میگفت فکر کن یه پرستار برای بچه ها گرفتی که ویکندها بیاد برات بچه نگه داره تا بتونی استراحت کنی و به کارات برسی اینجوری منم بچه هام رو میبینم. بی هیچ حرف و بحثی . تو این مدت هم اگر کسی تو زندگیت پیدا شد که فکر کردی باهاش خوشبختی بگو که دیگه نیام تو خونه ت.

ولی تا مادامی که برای هم مشکل به وجود نمیاریم من راضیم که تو کارها بهت کمک کنم . ماشین هم بخوای میزنم به نام خودت که خیالت راحت باشه. ولی کل هزینه ها کاملا جدا میشه و به من ربطی نداره میتونی بری برای پولی که بابت بچه ها باید بدم قانونی اقدام کنی و من هم میپردازم.


خوب من هم حرفی نزدم. اما این وضعیت مثل یه بمب هست که هر آن با تلنگری ممکنه منفجر بشه. فعلا همین روال برای منم خوبه چون اعصابم راحته و بحث و جدل نداریم. برای بچه ها هم خونه آروم و ساکته و با پدرشون بهشون خوش میگذره ما هم اگه لازم بشه با هم حرف میزنیم وگرنه گاهی هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشه ولی اگه در مورد چیزی نظر خواهی بخواد بهش راهنمایی میکنم .

حالم خوبه و بهتر هم خواهد شد. یکی دوتا بحران رو پشت سر گذاشتم و الان خوبم.


ملینا هم خوبه و با زرنگی کاراشو پیش میبره.  روزی صد بار لی لی حوضک میکنه انگشتای کوچولوش رو کف دستم میچرخونه بعدشم زود میخواد من همون کارو تکرار کنم.

دیروز وایساده جلو سطل آشغالی تو آشپزخونه پاشو گذاشته روی پدال سطل و درش رو باز نگه داشته بعد دونه دونه عروسکها رو میندازه تو سطل و میشماره: وان تو تی (تری) فو (فور) فای (فایو)  کلی بهش خندیدم بعدشم وقتی ازش گرفتم از دستم ناراحت شد و گریه کرد.


موهامو میکشه بعد زود دستشو میکشه روی سرم و میگه: نِزی یعنی نازی . یه کیف کولی داره میندازه دور دستش با یه اطوار خاص میره سمت در و میگه بیم (بریم) بای.


دستش بهتره و هفته آینده وقت متخصص داره امیدوارم که تا اون روز دیگه استخونش جوش خورده باشه.


از کلاس اسلیمینگ خیلی راضیم و در عرض یک ماه یک استون کم کردم سه بار هم جایزه گرفتم و یه سایز و نیم هم اومدم پایین . فعلا از این روند خیلی راضیم و امیدوارم که تا سفر به ایران بتونم به وزن مورد نظرم برسم. همچنان روزی بین 45 دقیقه تا 70 دقیقه روی تردمیل با سرعت متوسط میدوم و این خیلی بهم کمک کرده.

از اینی که الان هستم راضیم.

دوستتون دارم























نظرات 33 + ارسال نظر
آرام سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:29 ق.ظ

به به به این خانوم کدبانو .
ماشاالله به دختر خانومات هر روز نازتر از دیروز میشن.
مهسا منم دلم میخواد دوتا دختر داشته باشم البته در آینده.

مرسی آرام جون انشالا خدا بهتون دوتا دختر خوشکل عطا کنه

مریم سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:37 ق.ظ

ای جاااااااااانم ... چقدر کار خوبی کردی عکس این دوتا دسته گل رو گذاشتی اینجا... ماشاالا.. عروسک من ملینای گلم بهتره؟
قربوووون اون خنده هاش بشم...
خیلی به فکرت هستم مهسا جان...........

مرسی مریم جان آره خدا رو شکر بهتره

مصی سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:38 ق.ظ

ای جااااااااااان دلم به ملینای عسلم.عزیز دلم چقدر لاغر شده بچه م..اما دوباره تپلی میشه.همین که خوب و سرحال هست خدا رو شکر.ملودی هم که خاااااانوم.
مهسا دوتاشون رو خیلی برام ببوس.
ایشالا که همه کارها به خیر و خوشی پیش بره خانوم هنرمند.

میبینی چقدر لاغر شده مصی جون؟ دارم همش بهش میرسم یه کم وزن بیاره. اما کلا جثه ریزه میزه ای داره . ممنون عزیز دلم شما هم دخترای زیباتو ببوس راستی یه ایمیل برام بذار لطفا

مریم سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:39 ق.ظ

مهسا جان خیلی هنرمندی و با سلیقه ...از دیدن کارها لذت بردم و اتاقتون هم خیلی خوشرنگ شده و ارامش خاصی تو فضاش هست ...دخترهای نازت را ببوس ...ماشالله ملینا خیلی ناز شده مثل عروسک ...خدا نگهدار خودت و دو تا فرشته ناز خونت باشه .

زنده باشی دوست خوبم

فاطمه سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:00 ق.ظ

وای الان میام ملینارو قورت میدم. جیگری دیگه جیگرعسیسم. فدای خودت وکیفت بشم.مهسا عکس اولی واقعاقشنگ بود.
ملودی هم که عشقه. خوش تیپ خاله. لیوینگ روم جدیدمبارک .حسابی خوشگل شده. مهسا این عروسکارو تو درست کردی؟!!!!!!!!! چقدرقشنگن.واقعا هنرمندی

مرسی عزیز دلم. شما همیشه لطف داری. بله این عروسکها قابل شما دوست عزیزم رو نداره. به بابای محترمون هم خیلی سلام برسونید لطفا

محدثه سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:53 ق.ظ http://entezareshirin86.blogfa.com

وای مهسا! من عاشق این دو تا خوشگل خانوم هستم.خدا برات حفظشون کنه و همیشه شاد و سلامت ببینیشون.
بعدشم آفرین به شما که اینقده هنرمندی.واقعا از هر انگشتت یه هنر میباره

مرسی محدثه جان .کاش خودم بیشتر قدر خودم رو میدونستم

نیلوفر سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:28 ق.ظ

ناااااازیییییییییییی عزیزم ملینا چقدر ناز شده با اون کوله پشتی
دخترای گلت رو ببوس از طرفه من خانم باسلیقه و هنرمند
خیلی از دیزاین لیوینگ روم خوشم اومد واقعا خسته نباشی یه جورایی آرامش بخش شده فضا البته از دید من
در مورد حرفهای همسرت هم نمیدونم چی بگم مهم اینه که خودت راضی باشی از این شرایط که هستی
موفق باشی گلم

مرسی نیلوفر جون. میبوسمت و ممنون از اینکه به فکرم هستین

ملودیای مامان و بابا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:40 ق.ظ http://www.32mnm.blogfa.com

الهی دوتا گل دختر ناز و مامانی هزار ماشاالله هزار تا بوس

مرسی دوست خوبم

leyla سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ق.ظ

elahi man doreshun begardam,che ghad dokhtaratun mahan mashaalahhhh,che ghad melina bozorg shodeeeeeeeeeee,man az aksaye safare iran nadide budamesh,che ghad muhash boland shodeeeeeee
melodi ham mesle hamishe khoshkel khanum ba cheshmaye mehrabun,ghorbunesh besham man

migama vali az hagh negzarim kam mardi peyda mishe bege man 2 roooozzzz bache ha ro negah midaram,aksare mardaye irani khodeshuno bokoshan 2 saat havaseshun be bache bashe,albete maamulan pedar ha aaghide daran bache bayad mohkam bar biyad va bache ha ro azad tar mizaran be nesbate maman ha ke khub az in jur bala ha ham sareshun miad maamulan,makhsuse ali nist manzurame,kolan baba ha injurian

مرسی لیلا جون. شما درست میگین علی هم تا قبل از این ماجراها 2 ساعت بیشتر بچه ها رو نگه نمیداشت و همش غر میزد ولی از وقتی ماجرای جدایی پیش اومده تازه یاد گرفته مسئولیت بپذیره.
وقتی میگم به کارام برسم منظورم آشپزی و مرتب کردن خونه و اتو کردن لباسا و خرید هفتگی هستش. یعنی کارای عقب افتاده هفته رو تموم میکنم و خودمم هم هستم و اینجوری نیست که اون همش پیششون باشه در طول هفته حرص میخورم و کارای مدرسه ملودی و سر و کله زدنهاش با منه اون که آخر هفته میاد اصلا کاری به این چیزا نداره و ملودی رو کاملا آزاد میذاره نه اعصاب خودشو خورد میکنه و اینجوری هم پیش بچه عزیزتره

نوشا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:02 ق.ظ http://mannosha/persianblog.ir

عزیز دلم ملودی حس متانت و وقار به من میده ولی ملینا حس شیطنت زیاد ... دوسشون دارم ... دوستون دارم

حس میکنم چقدر سخته این شرایط و دلتون میخواد طرفتون بیشتر جنگجو باشه و به همین راحتی از زیر بار مسئولیت شونه خالی نکنه

ممنون از لطفتون دوست خوبم

مینو سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ق.ظ

قربون گل نازی کردن این دختر من برم. لیوینگ روم خیلی خیلی نایس شده.

ممنون دوستم

sahar سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 ق.ظ

omidvaram in bohran zoudtar tamoum besheh va khoune ghashangetoun por az mehro shadi besheh.hayfeh in dota gole khoshbou.

ممنون سحر جون

باران سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ق.ظ

واقعا که هنرمندین.
به به چه دخترهای ناز و خوشگلی. امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشن.

مرسی لطف دارین

سفید برفی سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ق.ظ

عزیزممممممممممممم ملینا تخسی (تخصی؟؟)از چشمهاش میباره عاشقشم...ملودی خانوم هم که مثل همیشه خانوم و گل...یه حس مهربونی و نوع دوستی تو چشمهاشه...خدا هر دوشونو همیشه حفظ کنه
امیدوارم گل خنده روی صورت مادرشونم ببینیم...
افرین که ورزش میکنی...باعث میشه ادم از پا نیوفته..برای من که حکم طلا را داره...همه ناراحتی ام تموم میشه
به امید روزهای خوب و صد البته بهتر برای تو و دختره ای گلت.مواظب خودت باش وبوس

ممنون از لطفت عزیزم. ورزش بهم یه نیروی تازه میده و شده روتین هر روزم اگه یه روز ورزش نکنم حالم خوب نیست.

zahra سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ب.ظ

Mashala che bachehaye khoshkeli mahsa jan on arusaka ham besyar ziban delam.khast aazashun chetori doros kardi? Mashalah honarmando ba salighei

ممنون زهرا جون اون ها رو با خمیر چینی درست کردم که البته خمیرش وقتی خشک شد ترک خورد نمیدونم ایراد کارم کجا بود.

فلرتیشیا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ب.ظ

مهسا یعنی تو از اول اینقدر هنرمند بود ی و ما خبر نداشتیم؟!
عزیزای من! ماشالا! خدا حفظشون کنه...ملودی داره کم کم شبیه خودت میشه.
خیلی کار خوبی کردی سعی کردی با علی حرف بزنی. همین که بعدها نگی چرا اون موقع فلان کار رو نکردم خیلی خوبه.

آخی نشیمنتونم قشنگ شده. مبارک! از این گلهایی که روی دیوار زدی می خواستم از اکسیر بگیرم اما نگرفتم . الان که رو دیوارت دیدم پشیمون شدم چرا نگرفتم!!

قربونت برم من. من همیشه عاشق کارای دستی هستم و دوست دارم که یه چیزی درست کنم. اما با داشتن بچه کمی سخته .
با علی حرف زدم تا تکلیفم رو مشخص کنم یه شانس بهش دادم اما خراب کرد.

این گلها رو از دبنهامز گرفتم خیلی دوستشون دارم. زیبایی خاصی دارن. قابل شما رو نداره خانوم. امر کنید میخرم واستون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ب.ظ

wow lovlyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy
عروسکهای خوشگل
دخملهای عروسک و ناز
اتاق با سلیقه
یه مامان خوشتیپ
چشم بد دور عزیز
بابا هم که فعلن همینجوری بمونه تازه حق رو هم به خودش میده همیشه واسه همینه که عوض بشو نیست
راستی عزیزم شما کلاس گل چینی رفتید؟
مببوسمتونننننننننننننننننننن tc

مرسی از لطفتون. نه من کلاس نرفتم اما دختر خاله م یه زمانی خیلی دور درست میکرد و من وقتی اون درست میکرد نگاه میکردم و میومدم خونه خودم یه چیزی درست میکردم. یادش بخیر .وقتی میدید که من بهتر از اون درست میکنم دیگه جلوی من کارای گل سازی انجام نمیداد مبادا من یاد بگیرم. یه بار هفت کوتوله رو برای هفت سین درست کردم وقتی دید داشت سکته میکرد آخرشم به همه فامیل گفت مهسا اینا رو آماده خریده داره دروغ میگه. هنوزم دارمشون یه وقتی عکس میگیرم میذارم اینجا. کلا به اینجور کارا خیلی علاقه دارم. این مدلها رو روی نت دیدم خوشم اومد. دوتاشو علی برداشت یکیش رو دوستم خواست و اون حلزونه مونده برا خودم. جالبه که این خصوصیت من به ملودی رسیده و بینهایت این کار رو دوست داره ولی مثل من پشتکار نداره و زود خسته میشه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:38 ب.ظ

فرصتی بود حتی برای یک بار
با تو نفس کشیدن میشد دوباره تکرار
ای کاش می شد امروز در چشم تو غزل خواند
بار دیگر تو را دید نام تو را عشق خواند

ای کاش زندگی رو از هم نمیگرفتیم
از زنده مردن خویش ماتم نمیگرفتیم
هرگز نگو که این درد تقدیر ناگزیر است
دیروزمان که مرده فردایمان چه دیر است
ای کاش فرصتی بود حتی برای یک بار
با تو نفس کشیدن میشد دوباره تکرار
ای کاش می شد امروز در چشم تو غزل خواند
بار دیگر تو را دید نام تو را عشق خواند

با تو شدم من آباد دستان تو مرا ساخت
مشکل ز دستم آورد اما به هیچ مرا باخت
بس کن نزن تبر را بر شاخه ام که خسته ام
این زخم اولین بود یا زخم آخرین است
ای کاش زندگی رو از هم نمیگرفتیم
از زنده مردن خویش ماتم نمیگرفتیم
ای کاش فرصتی بود حتی برای یک بار
با تو نفس کشیدن میشد دوباره تکرار
ای کاش فرصتی بود حتی برای یک بار
با تو نفس کشیدن میشد دوباره تکرار

زیبا بود ممنون

مهسا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:10 ب.ظ

ملودی چقد بزرگ و خانوم شده....یه عکسیشو از سال ها پیش یادمه که شاید 3 سالش بود و از حموم اومده بود و موهای بلند و یکم فرش ریخته بود دورش و روی یه صندلی نشسته بود...حالا چه خانومی شده ماشااله
ای جاااااااان ملودی هم که واقعا نون خامه ای یه با یه عالمه شیطنت که خدا رو شکر مختص بچه های سالمه تو این سن

چه عالی شما از اون موقع خواننده وبلاگ من بودین؟
لطف دارین عزیزم

دلا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:24 ب.ظ http://viva-forever.persianblog.ir

واااااااااااااای من عاشق عکس ها شدم ... این مجسمه ها که با خمیر چینی درست کردی عالی هستن آفرین مهسا

ممنون دلا جون

شهناز سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:12 ب.ظ

انشاالله خدا خودش حافط خودت و این فرشته های زیبات باشه .... سالن خوته اتون هم عالی شده احساس خوبی به ادم دست میده ....واقعا دست تون درد نکنه .....

مرسی شهناز جان

شیوا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ

سلام
خوب هستین؟ماشاالله هزارماشاالله به این دخترخانومها.
عروسکهای چینی ات خیییییییییلی نازن باورم نمیشد خودت درست کردی اگه نمی گفتی.واقعا هنرمندی.
فامیلی داشتم همینطوری گل چینی و تابلو و مجسمه تزیینی میساخت و اموزش هم می داد و درامد خوبی هم داشت.منم زمانی میکردم ولی با حوصله نبودم و کارمم خوب از اب درنمیومد.خلاصه که قدر خودتو بدون.
در ضمن به نظر من دیگه برگشتی وجود نداره فرصتی رو که میخواستی بهش بدی رو اصلا نمیخواد.به نظر من این وضعیت هم زیاد دوامی نداره به نظرم ماشین رو بگیر و برای هزینه بچه ها هم اقدام کن.خوبه که قانون اقلا حامی زنه اونجا.هرچقدر هم بیشتر به خودت برسی احساست بهتر میشه و اعتماد بنفست میره بالا

مرسی از همراهیت شیوا جان. باید زمان بگذره تا ببینیم چی میشه.

آتوسا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:49 ب.ظ

چه لیوینگ رووم خوکشلییییی عروسکای ولنتاین هم بامزه هستن . ملودی و ملینا هم گل هستن .

ممنونم دوست مهربونم

Minoo سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:36 ب.ظ

Mahsa joon injoori aghalan sai kardi ,baraye khodet kheily behtareh ...Omidvaram hame chiz be behtarin nahv baraye hamatoon pish bereh,kheily honar mandi mahsajoon ,aroosakat kheily khoob forme darand va besiiar ziba hastan.
In to dota khanoom koochooloo ham ke kheily mahan.
Moregheb khodet bash
Miboosametoon
Minoo

ممنون مینو جونم. ما که به پای هنرهای شما نمیرسیم عزیزم. اینا رو ابزار نداشتم همینجوری با دست درست کردم. میبوسمت

leyla سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ب.ظ

mahsa joon in khande dar bud,bebin bekhandi delet va she
http://www.bbc.co.uk/iplayer/episode/b01s8p2d/Not_Going_Out_Series_6_Conference/

thank u love, it was so funny and you made my day, xxxx

leyla سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ب.ظ

in ghesmatesh ham ba maze bud
http://www.bbc.co.uk/iplayer/episode/b01rrylx/Not_Going_Out_Series_6_Rabbit/

مریم چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:28 ق.ظ

ماشالله به هنرمندی شما و زیبایی دو تا گلاتون مواظب خودتون باشید

زنده باشی

بهار چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ق.ظ

چه ناز بخدا این ملینا ، دوستتون دارم...
عکس اتاق نشیمن هم خیلی خوشگله. دستت درد نکنه دوستم که اینقدر باسلیقه درسش کردی....

فدات شم بهارم

Negar چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:18 ق.ظ

Azizam mytoonam beporsam che varzeshi mikoni bara laghari? kheili bache ha naz shodan, mashalla melody jan vase khodesh khanoomi shode, melina jan ham besiar shirin va doost dsahtani hast. miboosametoon va baratoon behtaryn arezoo haro daram.

نگار جان فقط هر روز روی تردمیل بین 50 دقیقه تا یک ساعت تند راه میرم گاهی هم میدوم.
ممنون از مهربونیت

امی چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:25 ب.ظ http://weineurope.blogsky.com

ماشالا به تو خانم هنرمند هم به خاطر عروسک هایی که درست کردی و هم لیوینگ روم که خیلی زیبا شده.
این عسل خانم رو هم باید درسته قورتش داد با اون کوله پشتیش که واسه خودش انداخته روی دوشش و داره می ره ددر .
در مورد علی نمی دونم چی بگم پس آخرین فرصت رو هم برای ساختن دوباره زندگی از دست داد تو سعی خودت رو کردی مهسا ...

زنده باشی عزیز دلم. درسته من سعی کردم اما انگار نمیخواد که درست بشه. ممنون بابت اون یکی کامنت. خودم حتما براش پیغام میذارم. میبوسمت دوست خوبم

دزیره چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:46 ب.ظ

همیشه از نظم خاص و سلیقه ای که داری خوشم می اومده. از چیدمان خونه از 7سینهات.
و نوع پوشش دخترا.
برات همیشه آرزو می کنم بهترینها واست رقم بخوره.
دوست خانومم/آفرین که وزنت هم کم کردی.

ممنون دزیره جونم تو همیشه لطف داری خانمی

مامان تربچه چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:26 ب.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

چه دخملای نازی...

مرسی عزیزم

مهسا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:19 ب.ظ

بله من از اون موقع خواننده ی وبلاگتون بودم.کلا وبلاگ شما جزو اولین وبلاگ هایی بود که می خوندم و دنبال می کردم.
البته وسط هاش چون کنکوری شدم وقفه افتاد ولی باز پیداتون کردم و دنبال کردم

مرسی که این همه سال همراهیم کردی دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد