Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

دندون و ژل نامرئی

ملودی بینهایت از دندونپزشک واهمه داره و تا اسمش میاد اشکهاش سرازیر میشه. چند سال پیش یه دندونش پر کردن لازم داشت و مجبور شد آمپول بزنه و از همونجا ترسیده شد.

پارسال هم تو ایران دو روز آخر سفر باز دندونش درد گرفت و نمیتونست طاقت بیاره واسه همین بردمیش دندون پزشکی و از ساعت 9 صبح تا 1 ظهر باهاش چونه زدیم تا حاضر شد آمپول بزنه داشتم دیوانه میشدم دیگه. زنگ زدم به خواهرم که بیا من دیگه تحمل ندارم و نمیدونم چکار کنم. از استرس حالم بد شد. واقعا درمونده و عاجز بودم چون این بچه هیچ جوره حاضر نبود دهنشو باز کنه .

بیچاره خانم دکتر که کلی باهاش کنار اومد تا تونست راضیش کنه. وقتی هم خواهرم اومد من از ساختمون رفتم بیرون گفتم تموم که شد زنگ بزن میام بالا.

دندوناش چند ماهیه که شروع به افتادن کرده و خیلی هم دیر و به سختی میفته .خیلیهاش اینجوریه که دندون جدید دراومده اما هنوز قدیمیه تو دهنش آویزونه. یکیشو به بهانه اینکه میخوام نگاه کنم با یه کم فشار درآوردم. یکیشم وقتی سیب میخورد خودش دراومد. سومی هم وقتی داشت لواشک میخورد کنده شد. خلاصه که هر کدوم یه داستانی داشت.

یکی از دندونهای نیشش مدت زیادی بود لق بود و کج شده بود به سمت بیرون ولی حاضر نبود دوندون رو من دست بزنم در حقیقت اعتمادش رو از دست داده بود و نمیخواست من دست به دهنش ببرم.

ولی شاکی بود که همکلاسیم بهم میگه دراکولا . گفتم کسی اجازه نداره شما رو مسخره کنه و باید به معلمت بگی اما اگر  این دندون رو  درش بیاری دیگه بهت نمیگه .گفت نه اشکالی نداره بذار بگن. یعنی بازم حاضر نبود .

بهش گفتم بیا یه ژل هست که برای دندونای ملینا خریدم که لثه ش رو بی حس میکنه . بیا امتحان کن اگه دیدی جواب داد اون وقت میشه بدون درد دندونت رو کشید.

قبول کرد منم رفتم سراغ کشوی داروها هر چی گشتم ژل رو پیدا نکردم. زود یه پماد که برای آفت دهان بود برداشتم و خیلی کم زدم سر انگشتم.

اونم دهنش رو باز کرد ولی من یه انگشت دیگه رو کشیدم روی دندونش یعنی عملا هیچی روی دندونش نذاشتم.

بعد بهش گفتم اوکی شد این ژل باید 5 دقیقه بمونه تا بی حس بشه بعدش میتونیم دندون رو در بیاریم. با اشاره پرسید میتونم دهنم رو ببندم.گفتم آره ولی نباید حرف بزنی.

تو اون 5 دقیقه روی کاغذ مینوشت که وای نمیتونم حرف بزنم. حس میکنم زبونم بی حس شده . وقتی 5 دقیقه شد بگو تا حاضر بشم. منم خیلی جدی گفتم باشه وقتی کاملا حس کردی که بی حس شده بگو.

روی کاغذ نوشت الان دیگه دندونم هیچ حسی نداره و بیا . به سختی جلوی خنده م رو گرفتم و برام جالب بود که این حرکت منتالی روی بچه تاثیر گذاشته بود و واقعا فکر میکرد چیزی حس نمیکنه.

گفتم روی ژل نوشته باید چشماتون بسته باشه تا بهتر عمل کنه . چشماشو بست و یه آن دندونش رو درآوردم اونقدر لق بود که با یه اشاره از جا دراومد.


کمی خونریزی داشت که طبیعی بود. گفت وای مامان اصلا درد نداشت لطفا از این به بعد از همین ژل استفاده کن. منم اسمش رو گذاشتم مجیک ژل که نامرئی هم هست.

دیگه نیازی به هیچ حرفی نبود و قصه این دندون هم به پایان رسید.


نظرات 17 + ارسال نظر
masy جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:47 ق.ظ

Akhey azize delam.vaghean hamash talghine ha.yekbar khahar koochike man too havapeyma halesh bad shod baad khahar vasati ye ghorse mede dard behesh daad goft begir in ghorse zede tahavo ro bokhor...oonam khord o behtar shod:))))))

آره مصی جون همین تلقین بود که بچه واقعا فکر کرد داروی نامرئی داره اثر میکنه. چنان اداهایی در میآورد از خودش که من به سختی میتونستم جلوی خندم رو بگیرم. :))))

احمد-ا جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:42 ق.ظ

سلام خانم دکنر !
زندگی هم میتونه به همین سادگی باش باشه
فقط باید
مجیک ژل که نامرئی هم هست
پیدایش کرد
امیدوارم هر چه سریعتر اون را هم بیابی و مارا به شادی وا داری

کاش زندگی هم با تلقین کردن درداش از بین میرفت

مامان تربچه جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:23 ق.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

فاطمه جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:39 ق.ظ

ای وای مردم از خنده. ببخشید خانم میشه از این مجیک ژل ها به ماهم بدی؟ من بچه بودم دندونم لق میشد با نخ میکشیدم.
یه کم از نون خامه ای جون هم بنویس دیگه. جیگره خاله اس.هزارماشالله.

والا منم مثل شما خودم دندونام رو با نخ میکشیدم.اما این بچه ترسیده شده. چرا که خالخ مهربون برای شما هم میخریم.
زنده باشی نون خامه ای هم در حال ادا و اطوار و شیطنت هستش. چطور تا حالا نخوردمش خودمم تعجب میکنم

هلال جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:03 ق.ظ http://www.helal14.persianblog.ir

عززززیزم. چقدررر حرفه ای باهاش برخورد کردی :))

هلال جون پدر بچه رو درآوردم تا این نتیجه رو گرفتم و جواب داد یه بار دعواش کردم چون اعصابمو به هم میریخت یه بار جایزه میدادم یه بار از دیدن تی وی محرومش کردم چون زیاد از حد ترسو شده بود و یه فوبیای وحشتناک داشت اما ای کاش این روش رو همون اول به کار میبردم. تجربه شد واسه ملینا .ملودی هم شد موش آزمایشگاهی بچم

شیوا جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:18 ق.ظ

سلام خوب هستید؟
خیلی جالب بود دکترها هم گاهی از این روش استفاده میکنن و بیمارانی رو که خیلی اضطراب دارن و ریشه مشکلاتشون ذهنیه بهشون دارونما میدن که درواقع هیچ خاصیتی نداره جز دادن اعتماد بنفس به بیمار.کلک روانشناسی زدی بهش!
من خودم هروقت میخواستم دندونم کنده بشه سیب گاز میزدم.

سفید برفی جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ق.ظ

وایییییییییییی خدا مردم از خندهراستش منم از این بدجنسی ها خیلی میکنمکلی بهم حال میده....شاد باشی

بهار جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:31 ب.ظ

چه مامان قوی هستی.
من در اینجور زمینه ها از ضعیف هم ضعیف ترم!!!!!!!!!! طفلی دنی! دندان بالایی/جلوش لق بود و تا میومد یه چیزی بخوره دردش می گرفت و اشک می ریخت!
ولی مگه من دل داشتم که راحتش کنم؟!
کارم شده بود دعا که زودتر این دندان کلکش کنده بشه که طبیعتا انجام شد.

leyla جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ب.ظ

vay kheyli bahal bud,che mamane ba derayati

نیوشا جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:11 ب.ظ

وای! منم از افتادن دندون شیری خیلی بدم میومد. به نظرم یکی از سخت‌ترین مراحل رشد بود :)))

آمپول‌های بی‌حسی دندون پزشکی معمولا هیچ دردی ندارند، اما قیافه‌شون ترسناکه. من دیدم حتی دخترهای 25 ساله هم به پهنای صورت اشک می‌ریزند و بعضا مامان‌شون رو همراه خودشون میبرند تو!

سارا جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:29 ب.ظ

مگه قبل از آمپول زدن با اسپری بی حس نمیکنند
من دفعه اول که رفتم دندونپزشکی اصلا نفهمیدم آمپول زدن چون کاملا بی حس بودم.
برای بچه که حتما باید بزنن

دزیره جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:18 ب.ظ

من رو بردی به سالها پیش وقتی دندون من یا خواهرم می افتاد می گذاشتیمش تو قوطی کبریت و لااله الا اله می گفتیم و تو باغچه خام می کردیم و بعد شاخه درخت بصورت صلیب درست می کردیم و روی خاک می گذاشتیم هر روز نگاهش می کردم که ببینم درخت دندون درمیاد یا نه بعد یادم می رفت محل دقیقش کجای باغچه بود.
چه بچه هایی ما بودیم.
شاید سالها بعد واسه ملودی از مجیک ژل گفتی و اونم به کودکیش لبخند زد.

زیبا شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:43 ق.ظ

مهسا جان چه روش خوبی...
ملینا دستش بهتر شده.
بابا یه عکس ازشون بذار تا روحیه مون عوض شه.
ندیدمت اما دوست دارم

نیلی مامان کیان شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:17 ب.ظ

ههه

خیلی باحال بود

وای که چه عالمی دارن بچهه ها

منم یه بار تو مدرسه دندونم درد گرفته بود مامانم هم دبیر مدرسمون بود بهم گفت بیا برات یه دعا میخونم خوب میشی
دستشو گذاشت رو صورتم یادم نیست ایه الکرسی بود چی بود ولی انی دندونم خوب شد

اینم از دعای مادره

هلیا یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:03 ب.ظ

عسل دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:00 ق.ظ http://asal0061.blogfa.com

سلام عزیزم چند تا از پستهاتو خوندم و از خوندنشون لذت بردم اگه دوست داشتی به منم سر بزن.شاد باشی

حتما

فلرتیشیا سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:55 ق.ظ

عزیز منمامان کار بلد!! آفرین!

مرسییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد