این روزا بدجوری ذهنم آشفته س دلم برای خانوادم تنگ شده مامان بابام خیلی بی طاقت شدن و دائم از من تایید میخوان که تابستون میرم ایران یا نه
از نظر مالی امسال مشکل دارم و واقعا کم میارم اگه بخوام به سفر ایران فکر کنم ، خواستم از بانک وام بگیرم بهره ش بالاست و ماهیانه هم خیلی پول از حسابم میره عروسیه داداشم هم در راهه و منم مثل چی تو گل گیر کردم
نمیتونم از مشکلاتم بگم دلشون میشکنه
از پدر بچه ها خواستم پول برای بلیط بچه ها بده که گفت ندارم و به من ربطی نداره . البته سورپرایز نشدم فقط خواستم شانسم رو امتحان کنم
خیلی حال بدیه حتی به خاطر ملینا نمیتونم جایی پاره وقت کار کنم
من کم آوردم
حالم گرفته س
سلام مهسا جون
اول که امید ات به خدا باشه انشاله درست میشه
پس اون کار پایان نامه که مینوشتی چی شد؟یادمه میگفتی خییلی خوبه.یا نمیتونی از کلاسهای ارایشگری که رفتی استفاده کنی؟کاشکی بتونی یه کاری پیدا کنی که تو خونه انجام بدی.امیدوارم مشکل ات حل بشه
مرسی از محبتت
اون کار پایان نامه تمام شد آرایشگری هم دارم کار میکنم تا راه بیفته طول میکشه فعلا دنبالشم ببینم چی میشه. خوش باشی دوست جونم
سلام مهسا حان
احتمالا از حرف من خوشت نمیاد ولی خوب بیرون رفتن خریدهای ال و بل باعث میشه که بالاخره یه جایی پول کم بیاد.
شاید اکه با خانوادت در میون بذاری از نظر مالی کمکت منن، قیمت الان بلیطها خیلی ارزونتر از لست مینت هست
نه عزیزم ناراحت نمیشم ممنون از راهنماییت راستش تو کریسمس زیاد خرج کردم . مشکلم رو با اونها در میون نذارم بهتره امروز راهی پیدا شد و خیلی امیدوار شدم.
عزیزم توکلت به خدا باشه مطمئن باش بهترین راه رو جلو پات می زاره.
مرسی از همراهیت و دل مهربونت
مرسی که به بدی برنداشتی و خیلی خوشحالم گشایشی برات پیدا شد
Xxxx
"شیخ رجبعلی خیاط" تعریف میکند:
اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت.
بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم.
قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم میگذشتند.
ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمیکشیدم، خطرناک بود.
به مسجد رفتم و فکر میکردم همه چیز حساب دارد.
این لگد شتر چه بود...!؟
در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!
گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم...
گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد...!
قانون کارما در کائنات جریان دارد...حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند.
سعی میکنم از فکرای بد دوری کنم
عزیزمممم امیدوارم جور بشه و عروسی برادرت رو از دست ندی
مرسی شیوا جون
اخی مهسای عزیزم،یک تنه در برابر مشکلات.میگم قانونا پدر بچه ها باید تو خرجشون کمک کنه به نظرم؟حالا قانونا هیچی،وجدانا وقتی اون کمک میخواست شما طلاهاتونو فروختین و مشکل مالیشو برطرف کردین؟منم میخواستم پیشنهاد کنم از خانواده کمک بگیرین،وقتی پس انداز کردین بعدا پس میدین،به نظرم اگه نرین پیششون خیلی بیشتر ناراحت میشن،برا روحیه خودتون و بچه ها هم خوبه برین ایران و باانرژی و ایده های جدید برگردین،موفق باشین.
لیلا جون تا ته قلبم میسوزه که هر وقت کمک لازم داشت دریغ نکردم و هر چی داشتم بهش دادم. پول کمی بابت بچه ها میده که تا اعتراض میکنم میگه خودشو از کار بیکار میکنه تا همینم پرداخت نکنه . اصلا نمیخوام از خانوادم کمک بگیرم ولی سعی میکنم جور کنم برم دیدنشون خیلی برای هممون خوبه خصوصا بچه هام.
مهسا جاااااان
امیدوارم بزودی شرایطت خیلی عالی بشه
وشاد و سرحال و سلامت باشی کنار دخترهای گلت
ممنون عزیزم
سلام عزیزم
متاسفم بابت شرلیط پیش اومده. کاملا درک میکنم. برای منم خیلی پیش اومده و همین باعث شده فکر کنم یه حساب پس انداز باز کنم که با حداقل پولی که میتونم هرماه بریزم به حساب مبلغی جمع بشه که برای مواقع اضطراری به کار بیاد
نمیدونم اونجا چطوره؟
میتونی همچین حسابی توی بانک باز کنی که در آینده کمتر نگراتی مالی داشته باشی؟
امیدوارم همیشه در کنار دخترهای نازت خوب و خوش باشی
آره عزیزم من همچین حسابی دارم اما امسال مخارج زیاد داشتم . اما سعی میکنم دوباره پس انداز کنم
از خداى مهربوووون میخوام کمکت کنه عزیزم تو محکم تر از این حرفایى که کم بیارى مطمئن باش خدا کمکت میکنه عزیزم.
امیدوارم سلامتیت رو هم بدست آورده باشى عزیزم
ممنون از دلگرمیت و محبتت دوست من
خدا بزرگه...خدا گرزحکمت ببندد دری زرحمت گشاید در دیگری
پایار باشید
با شناختی ک ازت دارم هیچ وقت کم نمیاری ..اینقدر پرانرژی و پرتوانی ک در برابر همه مشکلات پیروز هستی
برات شادی و موفقیت رو آرزو دارم مهسای عزیز
قربونت بشم من
سرکار خانم مهسا سلام
چند سال است که نوشته های شما را میخونم
قدیم ها رمز هم داشتم
از اون ابتدا آشنایی با اگر اشتباه نکنم علی آقا تا الان
این ها فقط نظر یک خواننده است و شاید همش برداشت های غلط باشه
قبلا بیشتر مینوشتی
قبلا بیشتر انرزی داشتی
قبلا به نظر حالت بهتر بود
چی شد ؟
آیا با جدا شدن خیلی آزاد شدی و ...
واقعا حضورش تو زندگی تو اینقدر مزاحم بود
خودت میگفتی چقدر دوستت داره و برای اینکه تو را نگه داره همکار برات کرد
تو هم خیلی چیز ها را که برات خوشایند نبود تحمل میکردی
من که نمیشناسمش و اطلاعاتم در حد خوندن نوشته های خودت است ولی نمیدونم چرا اینقدر دوستش دارم و تونستم درکش کنم
به خدا تنها کسی که از هر لحاظ به دردت میخوره اونه
اره خیلی عیب ها داره
ولی تو هم بی عیب نیستی
این روزهای که میتونه کل خانواده در کمال شادابی باشه الکی داره هرز میره
وقتی نباشی خیلی ها هستن که جای ادمها را پر کنند
این اجازه را نده
ادم وقتی غرورش را زیر پا میزاره تازه بال درمیاره
میدونم دوستش داری و هر شب هر روز به یادش هستی
اگر دیر نشده یک دقیقه هم غفلت نکن
برای اون تو و برای تو اون بهترین کس است و اغوشش تنها جای امن دنیاست
بیشتر از این تجربه نکن
مسلما شرایطتون به اون بنده خدا نزدیکه که خوب درکش میکنید. ممنون از راهنماییتون اما هرگز کسی که باعث آزار شده ء حضورش و آغوشش غیر امن ترین جای دنیا بوده و هست.
اخه چی بگم،فقط میتونم بگم خدا رو شکر تونستی از اون زندگی بیرون بیای:-(
کجایی مهسا جونم،چه خبرااا؟خوبییی؟
هستم فقط سرم شلوغ بوده عزیزم
سلام مهسای عزیزم،،،،
باشناختی که از شما پیدا کردم ان شاالله از پس تک تک مشکلات بر میای، فقط یادت نره که باید زندگی کنی و لذت هم ببری،،،،
راستی مدتیه که دیگه تو وبلاگ قبلیم نمی نویسم و یه تغییرات اساسی تو زندگیم پیش اومد که مجبور شدم این وبلاگ جدیدمو باز کردم و کل شرایط جدید رو اونجا دارم مینویسم،،،،
برام خییییییییلی دعا کن،،،،
روی ماه شما و دخترای گلتو می بوسم
فدات شم ممنون از لطفتون