ملودی واسه یه شب خونه دوستش مونده وقتی اومد کلی برام تعریف داشت که دوتاش خیلی خنده دار بود.
یکی اینکه با دوستش داشتن ریلکس میکردن و به اصطلاح خودشون مثلا رفتن اسپا. بعد میوه میبرن تو اتاق و چنتا برش خیار میذارن روی چشمشون . بعد از اون دوستش ازش میخواد که ملودی یه میوه دیگه براش بذاره اینم توت فرنگی حلقه شده میذاره روی چشمش و اون طفلک هم چشمش کلی میسوزه و گریه میکنه. از تصور حال و هوای بزرگونه این دوتا و اون لحظه ای که برش توت فرنگی روی چشماشون بوده خندم گرفت. والا من از این کارا نمیکنم اینا از کی یاد گرفتن؟
یکی دیگه اینکه گفت دوستش لاک رو ریخته روی زمین و پدرش اومده که تمیز کنه و داشته همزمان نماز میخونده .
من : چی؟ پدرش نماز میخوند؟
ملودی: آره خوب هی لاکها رو پاک میکرد از روی زمین و میگفت استغفرالله . نماز میخوند دیگه
من :
مکالمه کوتاه من با میلیلی
-مامان can you لطفا برام one ice cream بدی؟
- نه شما هنوز غذاتو نخوردی نمیشه
- شوما پاستا بده میلیلی . گذا بده میلیلی . هپی بشی فانی بشی .آیس کرم بده کوب؟ (خوب)
همزمان مامانم زنگ زده از ایران و میلیلی میخواد باهاش حرف بزنه
-مامان جرج (جون) Milili is angry and sad
-چی شده؟
- , mummy is not nice گذا بخور پاستا بخور no ice cream
مامانم هم میگه به این بچه فارسی یاد بده که بتونه درست حرف بزنه. من نمیفهمم چی میگه
میگم مامان به خدا همش فارسی حرف میزنیم ولی این کلمات رو از تلویزیون یاد میگیره یا از مهد
بعد میلیلی خانم غذاشو خورد و بستنی جایزه گرفت