-
تصمیم گرفتم بنویسم
یکشنبه 12 مردادماه سال 1399 09:38
سلام بر شما یاران همیشگی و با وفای من من دلم برای نوشتن تنگ شده . گاهی خروار حرف داری و نمیتونی به کسی بگی . من میگم بعد پشیمون میشم . اگه دوست دارین مطالب جدید منو ببینید و باز با هم در تماس باشیم خوشحال میشم فالو بفرمایید و افتخار بدین . اگه مطالب به درد بخور بود به دوستای گلتون هم پیشنهاد بدین . مثل همیشه دوستتون...
-
Instagram
پنجشنبه 12 تیرماه سال 1399 04:58
سلام. خوشحال میشم لینک رو فالوکنید https://www.instagram.com/p/CCEwNaZhOiK/?igshid=cm7ok3jl9ko3
-
ندارد
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1399 11:22
میدونید چیه داشتم الان به این فکر میکردم که چقدر تغییر کردم ، کلا طرز فکرم نسبت به خیلی چیزا عوض شده . جدیدا علاقه مند به گل و گیاه شدم و هر جا گلدون خوشگل میبینم ذوق میکنم . به تاریخ کشورم ، به اتفاقاتی که توی دنیا میفته ، به حقوق زنان ، حیوانات بچه ها و خیلی چیزای دیگه علاقه مند شدم و دنبال میکنم . البته شاید به این...
-
هستیم
دوشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1399 19:03
سلام به شما نمیدونم کسی هست یا نه خیلی وقته ننوشتم و فکر میکردم حتی دیگه نتونم کیبورد فارسی رو به یاد بیارم. بعد از مدتها لپ تاپ خودم رو راه انداختم و دیدم خیلی وقته اینجا خاک میخوره. من و دوتا دخترا خوبیم و مثل همه در قرنطینه هستیم. مدارس تعطیله و ما خودمون رو سرگرم میکنیم ملودی امسال کلاس دهم و ملینا کلاس سوم هست....
-
ما هستیم
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1397 19:00
سلام خوبین؟ بعد از ماهها فرصت کردم بنویسم. دلم برای اینجا بی نهایت تنگ شده بود. نمیدونم هنوز کسی اینجا میاد یا نه . ما سه تا خوبیم یعنی عالی هستیم . دو هفته س از ایران برگشتیم . یک هفته دبی موندیم و چهار هفته ایران. باید بگم این بار ایران بدترین حال ممکن رو داشت . از اینکه هر روز و هر ساعت قیمتها بالا میرفت و مردم...
-
چس ناله
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1396 01:10
این روزها روسعی میکنم به خوبی بگذرونم. حال کشورم خوب نیست و هر روز اتفاق تازه ای رخ میده. شدیدا دلتنگ خانواده ام و امیدوارم که بتونم یه سفر برم و ببینمشون. اوضاع به هم ریخته مالی و به هم ریخته .... باعث میشه دودل بشم. دخترا خوبن و روز به روز بزرگتر و خانم تر میشن، بزرگ شدنشون کمی برام دلهره اور شده چون نمیتونم واضح...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آبانماه سال 1396 22:57
سلام سلامسلام ما مثل همیشه خوبیم، اتفاق خاصی نیفتاده ، بچه ها گرفتار درس و مدرسه و منم سر کار و خونه و بچه داری هستم . هالوین خوب بود امسال ملودی با ما نیومد و من و ملینا تنها رفتیم تریک و تریت. کلی شکلات و سوئیت جمع کردیم. دست اخر هم در حد مرگ ترسیدیم دوتامون. ته یه خیابون خلوت تو تاریکی، یه مجسمه اسکلت دیدیم که...
-
ما خوبیم
دوشنبه 17 مهرماه سال 1396 14:00
سلام به دوستانی که هنوزم با وجود بیزی بودن من ، باز هم محبت دارن و جویای حالم هستن خیلی دلم میخوا د بنویسم ولی در کنار گرفتاریهای زندگی نمیدونم چی بنویسم ملودی سال هشت هست و درسهاش زیاد شده ملینا سال یک هست و تازه داره خوندن نوشتن یاد میگیره و پوست منو کنده . خودمم تو سالن مشغولم و راضی هستم کلی دستم راه افتاده و همه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مردادماه سال 1396 13:19
سلام خوبین؟ صبح میرم سر کار تا عصر ، میام خونه دیگه جون ندارم تکون بخورم. بچه ها دارن بزرگ میشن انتظاراتشون فرق کرده منم باید بیشتر تلاش کنم . امسال هم ایران نمیرم ، دلم تنگ شده ولی خب شرایطم جور نیست. انشالا سال آینده میرم. مدرسه ها تعطیل شده ملینا کلاب تابستونه میره ملودی هم سرش با دوستاش و شنا گرمه. تینیجر شده کمی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خردادماه سال 1396 22:26
نماز روزه هاتون قبول، حتما که با این ماه خیلیهاتون حال میکنید و بهتون خوش میگذره ، خب خدا رو شکر که سرتون گرمه حتما بمب گذاری منچستر رو شنیدین راجع بهش، ملودی کنسرت آریانا گرانده رو در شهر بیرمینگهام رفت که خیلی خدا رحم کرد این اتفاق اونجا نیفتاد کلا که این روزا هر جا میریم نمیدونیم ایا بمب قراره منفجر بشه یا اینکه...
-
تمام شد
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 20:06
بعد از چندین سال که از جداییمون گذشت بالاخره رفتیم سفارت در لندن و کارهای ثبت طلاق رو انجام دادیم . وقتی رسیدم هنوز نیومده بود کلافه شدم فکر کردم نمیاد ولی مثل همیشه آدرس رو اشتباه رفته بود واسه همین طول کشید تا برسه خانمی که مسئول باجه بود بسیار مهربون بود و گفت نیازی نیست مجدد بیاین گویا مشکلی تو مدارک بود ، منتظر...
-
دیر وقتانه
شنبه 26 فروردینماه سال 1396 00:04
خداییش کار کردن خیلی خوبه درسته که وقتی میام خونه احتیاج به یه ماساژ اساسی دارم ولی خدا رو شکر میکنم که همه چی خوبه و کارم داره خوب پیش میره. میگم چرا بعضی از آقایون ایرانی این مدلی هستن؟ تا بهشون محبت میکنی سرویس میدی هواشون رو داری احترام میگذاری اصلا تو رو نمیبینن ولی همین که کنار بکشی و دیگه تحویلشون نگیری...
-
خلاصه
شنبه 21 اسفندماه سال 1395 22:36
سرم شلوغه کار و بچه هاست خیلی دلم میخواد بیشتر بیام بنویسم ولی فرصت نمیکنم. امسال ملودی دبیرستان رفته و کمی درسهاش سنگینه کلاسش که تمام میشه ملینا رو از مدرسه برمیداره و میان خونه بعدش منم میرسم خونه . خدا رو شاکرم که این بچه هست واقعا اگه ملودی نبود زندگی من لنگ بود....
-
نوبت شماست
شنبه 18 دیماه سال 1395 01:24
سلام نوبتی باشه الان نوبت شماست. بشمارم بگم از صبح تا ساعت کنونی که دوازده شبه چکار میکردم؟ صبح که ملودی روحاضر کردم رفت مدرسه ملینا روصبحانه دادم لباسشو پوشید بردمش مدرسه اومدم خونه یه کافی درست کردم خوردم حاضر شدم رفتم دنبال خرید برای سالنی که توش کار میکنم خریدمو انجام دادم یه سر رفتم ابزار فروشی یا بهتر بگم کمد...
-
هستم ولی کمرنگ
یکشنبه 23 آبانماه سال 1395 21:52
خیلی وقته فرصت نکردم بنویسم، قبل از هر حرفی ملینا خوبه مشکلش کامل برطرف شده و خدا رو شکر صداها را واضح میشنوه. مدتیه دنبال کار تو سالن ارایشگاه میگردم ولی پیدا کردنش سخته در هر صورت باید هر روز بگردم تا به نتیجه برسم. ملودی هم امسال مستقل شده و بیشتر به درسهاش میرسه و کمتر نیاز به من داره. نمیدونم چرا اینقدر نسبت به...
-
همین الان یهویی
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1395 10:30
امروز و الان فرصت خوبیه برای اپدیت کردن اینجا. صبح ساعت شش اومدیم بیمارستان و قراره ساعت دو گوش ملینا یه عمل کوچولو روش انجام بشه. دیشب خوابم نبرد الان هم نیمه خوابم. اول جراحش اومد باهاش صحبت کرد بعد خانم پرستار اومد باهاش اشنا شد و چکاپ اولیه رو انجام داد. یه کرم بی حس کننده زدن پشت دستش که موقع تزریق درد رو حس...
-
سفر به ایران
شنبه 6 شهریورماه سال 1395 23:08
سلام دوستان عزیزم منو یادتون هست؟ مهسا هستم سفر امسال سورپرایز بود خود عید فطر ظهر رسیدیم شیراز بعد از یه سری معطلی و گیر تو فرودگاه خواهر و داداشام اومده بودن دنبالم .مامان بابام خبر نداشتن و منتظر بودن که بچه ها واسه نهار برن خونشون.ما تو راه بودیم مامانم هی زنگ میزد رو گوشی خواهرم که کجایین ؟ دیر نیاین .میگفت همین...
-
ایران جونم زیاد نمونده
شنبه 12 تیرماه سال 1395 22:07
سلام سلام سلام من عالی هستم خدا رو شکر. یه عالمه خبرای خوب جایزم روکه یه سشوار بود و لوح تقدیر در مراسم اهدا جوایز به عنوان دانشجوی برتر سال دریافت کردم و کلی به خودم افتخار میکنم. چند روز دیگه به سفر به ایران باقی مونده یعنی هفته دیگه این موقع پیش خانوادم هستم عروسی عروسی عروسی گل به سر عروس یالا دامادو ببوس یالا و...
-
زنده ام
سهشنبه 18 خردادماه سال 1395 10:03
سلام من زنده ام فقط گرفتار بودم کالج رو دوماه زودتر از همه تمام کردمو به عنوان بهترین دانشجو انتخاب شدم اخر این ماه باید برم واسه جایزه گرفتن بچه ها خوبن این روزای افتابی سعی کردم ببرمش پیک نیک جاتون خالی خوش گذشت ملودی هم داره وارد مرحله جدید نوجوانی میشه و کمی تغییرات در رفتارش دیده میشه ولی باز هم همون دختر دوست...
-
من و عید
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 16:46
دنیای اطرافمون پر شده از آدمهای جورواجور که هر روز یه سازی میزنند. بنا بر تربیتی که شدم بیشتر سعی کردم با ساز همه برقصم تا کسی دلگیر نشه تا کسی ناراحت نشه ، زمان زیادی گذشت تا یاد گرفتم به واسطه رقصیدن های زیاد منم که باید پادرد شبانه رو تحمل کنم و بی خوابی بکشم. سخته که خودت رو ، نوع نگرشت رو عوض کنی و به خودت آموزش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1395 13:34
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1395 21:13
میدونم که این روزها در ایران همه مشغول دید و بازدید عید هستن و کمتر فرصت میکنید که بیاید اینترنت. خیلی از دوستام واسه عید رفتن ایران و ما زیاد جایی عید دیدنی نرفتیم. اما سه چهار روز مهمون داشتم جای همه خالی خوش گذشت .روز عید هم یه مهمونی ایرانی رفتیم که خوب بود و بچه ها تونستن حسابی بازی کنن و دوست پیدا کنن. این روزها...
-
دوستون دارم
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1394 19:31
گفته بود نمیاد رضایت بده که منو بچه ها بتونیم گذرنامه جدید بگیریم .معتقده که من در حقش ظلم کردم و الان وقتشه که جبران کنه و اینکه براش مهم نیست که من و بچه ها نتونیم بریم ایران. فکر کردم شوخی میکنه ازش پرسیدم جدی میگی؟ گفت آره از نظر قانون این حق منه که اجازه ندم گذرنامه ایرانی بگیری و به من ربطی نداره که تو میخوای سه...
-
چیکار کنم
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1394 00:09
این روزا بدجوری ذهنم آشفته س دلم برای خانوادم تنگ شده مامان بابام خیلی بی طاقت شدن و دائم از من تایید میخوان که تابستون میرم ایران یا نه از نظر مالی امسال مشکل دارم و واقعا کم میارم اگه بخوام به سفر ایران فکر کنم ، خواستم از بانک وام بگیرم بهره ش بالاست و ماهیانه هم خیلی پول از حسابم میره عروسیه داداشم هم در راهه و...
-
کریسمس و سال نو مبارک
پنجشنبه 17 دیماه سال 1394 00:26
سلام دوستای مهربونم مرسی از احوالپرسیاتون و اینکه به فکرم بودین. عمل انجام شد ولی خیلی موفقیت آمیز نبود که بگذریم از علتش. 9 صبح رفتم اتاق عمل ساعت 12:30 هم به هوش اومدم. دوستای مهربونی دارم که محبت کردن و قبل از من تو بخش منتظرم بودن. تا شب هم چنتا ملاقاتی داشتم که دیدنشون حالم رو خوب کرد. دستم درد داره و افت فشار...
-
همین الان یهویی
یکشنبه 13 دیماه سال 1394 19:04
سلام بعد از مدتی دوباره وقت پیدا کردم بنویسم اونم از روی تخت بیمارستان البته هنوز عمل نکردم فردا صبح عمل دارم ، اومدم تو تختم که خیلی راحته روبه روم یه پیرزن مهربون داره شام میخوره وهر از گاهی یه لبخند تحویلم میده ، بغل دستیم یه دختر جوونه که اصلا خوشش نمیاد حرف بزنه از همون اول هم پرده سمت منو کشید که نخواد منو...
-
ما ادمها
چهارشنبه 9 دیماه سال 1394 00:46
ما آدما تغییر کردیم خوشحالیم تو قرن ۲۱ زندگی میکنیم یادمه صبحها بشاش و سرحال بیدار می شدیم با دیدن قطره های بارون یا بارش برف ذوق میکردیم گلهای باغچه رو بو میکردیم با خریدن لباس نو خوشحال میشدیم دلامون صاف و مهربون بود عشق ورزیدنامون مثل ادمیزاد بود نقش عاشق و معشوق مشخص بود همه کادوها و تبریکا واقعی بودن و دنیای...
-
اندر احوالات کریسمس
دوشنبه 23 آذرماه سال 1394 00:43
چند هفته دیگه یه جراحی کوچیک دارم واسه همین دو روز پیش رفتم برای مشاوره قبل از عمل .اول اینکه برگه وقتم رو گم کرده بودم و از این بابت خیلی کلافه بودم چون آدرس و مشخصات بخش توش بود و من بدون اون نمیدونستم کجا باید برم. وقتی رسیدم مستقیم رفتم بخشی که روز اول دکتر منو ویزیت کرده بود و توضیح دادم که چی شده اما خانمه با...
-
یکشنبه 15 آذرماه سال 1394 10:29
آدمها شبیه لیوانند ظرفیتهایی مشخص دارند..... بعضی به اندازه استکان، بعضی فنجان ، بعضی هم یک ماگ بزرگ,,,,, وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی، سر ریز میشود، خیس میشوی، حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی و در لیوان به جای آب ، شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی وسرریز شده باشد ، لکه ش تا ابد بر روی لباست میماند..... آدمها...
-
من و پاییز
جمعه 29 آبانماه سال 1394 21:35
پاییز اینجا خیلی زیباست به موقع برگها میریزن و کل پیاده رو ها پر میشه از بوی پاییز. جلوی ورودی خونه یه عالمه برگ جمع شده بود که امروز اومدن تمیز کردن و باز همه جا خلوت شد و انگار درختا هم دارن واسه زمستون آماده میشن. روزها کوتاه شده ولی شبها دلچسبتر و دلنشین شدن. وقتایی که بارون میاد و من و ملینا راهی کالج میشیم چون...