Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

Lovely Melody

ملودی زندگی زیباست

از همه جا


من امروز بهترم؛ نمیدونم چه اتفاقی واسه معده م افتاد که این جوری شدم. دکتر بهم قرص لانسوپرازول داد و نجات پیدا کردم.

از راهنماییهاتون ممنونم دوستای گلم.


سفر بسیار خوبی داشتیم و در کنار دوستم و دخترش خیلی بهمون خوش گذشت. چندین شهر نروژ رو رفتیم اسلو پایتخت نروژ شهری کوچک و زیبا بود . اون روزی که رسیدیم اسلو روز ملی نروژ بود و فستیوالهای مختلف به راه بود بچه ها هم حسابی کیف میکردن مخصوصا که ملودی و دوستش پایه هم بودن و حوصله شون سر نمیرفت.

اونجا طبیعت بسیار خیره کننده ای داشت با اینکه انگلستان هم کشور سبز و قشنگی هست ولی مناظری که من در نروژ دیدم قابل توصیف نیستن (از زیبایی)

خونه ها بزرگ و ویلایی بود آدمها مهربون و صمیمی بودن و لبخند میزدن . زبان انگلیسی رو خوب صحبت میکردن و بسیار هم شیک و خوش پوش بودن. خانمها خوش هیکل و آرایش کرده و مرتب بودن.

اما پوشاک و اجناس دیگه در مقایسه با انگلیس گرون بود و زیاد نمیشد خرید کرد.

اونجا قوانین رانندگیش مثل اینجا محکم نبود یا شایدم مردم زیاد جدی نمیگرفتن. خیلیها در حال رانندگی با موبایل صحبت میکردن کاری که ما اینجا به هیچ وجه انجام نمیدیم.

یه رستوران ایرانی هم پیدا کردیم که غذاش معرکه بود (ما ایرانیا هر جا بریم دنبال رستوران ایرانی میگردیم)


شهرای دیگه مثل درامن؛ گونگزبرگ ؛ تونزبرگ؛ هوکسوند رو هم رفتیم و من همچنان محو زیبایی اونجا بودم. با چنتا خانواده ایرانی هم آشنا شدیم که خیلی با محبت بودن و یکی دو بار هم برای عصرونه ما رو دعوت کردن و در کنارشون اوقات خوبی داشتیم.



عکس زیاد گرفتم فرصت کنم عکسا رو میذارم براتون.


قسمت بد سفر


یکی دو ساعت مونده بود به اینکه بریم فرودگاه که من حالم بد شد . داشتم وسایل رو جمع میکردم که درد شدیدی تو قفسه سینه م حس کردم و نمیتونستم نفس بکشم .قدرت تکلمم رو از دست داده بودم و بدنم داشت آتیش میگرفت و لباسم در عرض چند ثانیه از عرق خیس شد . احساس میکردم که دارم میمیرم لبهام میلرزیدن و نمیتونستم کنترلشون کنم. دوستم بیچاره دست و پاشو گم کرده بود نمیدونست چیکار کنه. اونقدر حالم بد بود که اشهدم رو خوندم فکر کردم آخر خطه.

حالت تهوع شدید داشتم وقتی که ببخشید بالا آوردم حالم بهتر شد و از دوستم خواهش کردم که زودتر بریم فرودگاه تا خودمو برسونم اینجا. بلافاصله رفتم دکتر که تشخیص سکته قلبی خفیف داد ولی گفت بین سکته و پنیک اتک شک داره. اما گفت ضربان قلبم اوکی هست و جای نگرانی نیست. واسه این هفته برام نوار قلب نوشته که مطمئن بشن خطر رفع شده.


از فرداش هم معده درد شدید اومد سراغم که الان شکر خدا خوبم...


پدر بچه ها از سفر ایران برگشته و خیلی هم بهش خوش گذشته بوده. خانواده م هم مثل همیشه منو شرمنده کردن و یه عالمه سوغات فرستادن. واسه بچه ها از ایران طلا خریده بود و واسه من هم از ترکیه یه سرویس طلا خریده که اصلا دوست نداشتم اما حرفی نزدم فقط تشکر کردم.

دلم گرفته از اینکه خانواده من با اینکه من بهشون گفتم چه مشکلاتی دارم باز هم بهش محبت کردن و گول حرفاشو خوردن الانم به من میگن خیلی هم مرد خوبیه و ما همه دوستش داریم تو هستی که سخت میگیری وگرنه خیلی هم مرد خوبیه و تو و بچه ها رو میپرسته . ورق برگشته و همه ازم میخوان که تو تصمیمم تجدید نظر کنم.


همین چیزاس که باعث میشه یه دفه بهم بریزم.


زندگی با همه زیباییهاش اونقدر سخته که میتونه قلب آدم رو از حرکت باز بداره


نظرات 12 + ارسال نظر
سفید برفی یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:15 ق.ظ

خوشحالم که بهت خوش گذشت هر چند اخرش با درد بوده.خدای من سکته!!!تو را خدا بیشتر مراقب خودت باش و حتما پیگیرش باش.قلب شوخی بردار نیست.مواظب خودت باش

مرسی دوست مهربون من.حتما خانم گل بیشتر مراقب خواهم بود و پیگیری میکنم

sahar یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:37 ق.ظ

sekteh?akhe chera

آره سحر جون خودمم موندم چرا

habib یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:02 ب.ظ http://virs-sh.blogfa.com

سلام
همیشه به سفر
و همیشه سالم و باشید سایه تون بالا سر دخترا گل تون

همیشه افراد دوستان حتی خانواده از بیرون به زندگی نگاه میکنن

میگن فانی خوشبخته فلانی بی پوله یا ....

ولی خود شخص انتظارش از زندگی از خودش چیز دیگست

زندگی به کام هیشه
سربلند و موفق باشید

ممنون از لطفتون حبیب عزیز

ماریا یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:01 ب.ظ

مهسا جونم اومدم به هوای خاطرات سفرت که دیدم نوشتی درد کشیدی، الهی بمیرم عزیزم به خودت برس آرامشتو حفظ کن، دارویی که بهت دادن رو مصرف کن، اما شبها یه لیوان گل گاوزبون که دم کردی قبل از خواب بخور که با اعصاب راحت تر بخوابی. باشه؟ امیدوارم بتونی تو عطاری پیدا کتی عزیزم. زودی بیا از خودت و سلامتیت خبر بده عزیزم.

ممنون ماریای عزیز. اتفاقا از ایران مامانم برام فرستاده حتما میخورم

بهناز یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:36 ب.ظ

مهسا جونم خیلى ناراحت شدم برات بیشتر مراقب خودت باش ،از طرفى خوشحالم که بهتون خوش گذشته.
سعى کن بهترین تصمیم رو در مورد زندگیت بگیرى عزیزم.

ممنونم بهناز عزیزم.

مصی دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:43 ق.ظ

ای وای چی شدی تو مهسا؟ وای خدا رو شکر که به خیر گذشته.حتمن پیگیری کن.تو رو خدا مراقب خودت باش تو تنها نیستی دو تا دختر داری تو مملکت غزیب که باید مراقبشون باشی.شاد باش و از زندگی لذت ببر...حالا شاید بهتره کوتاه بیای و یه فرصت دیگه به علی بدی شاید واقعن درست شده باشه واگر غیر از اون بود اون موقع تصمیمت رو اجرا کن.خیلی داری به خودت فشار میاری.بوس

نمیدونم مصی جون میدونی اعتماد کردن دوباره خیلی سخته میترسم که اشتباه کنم نه زمان دارم نه اعصابشو. ولی فعلا که هست تا ببینیم چی میشه. راستی من روی فیس بوک اکانتم رو عوض کردم تو رو پیدا نمیکنم چکار کنم؟

بیتا مامان کیان و کیارش دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:00 ق.ظ http://mamane-kian-kiarash.blogfa.com

عزیز دلم درکت میکنم
من هم این حالت 17 مرداد پارسال برام پیش اومد همش مال اعصابه سعی کن کمتر بریزی تو خودت

در مورد همسرت هم واقعا نمیدونم چی بگم
ایشالله هر چی به صلاحته پیش بیاد برات
میبوسمتتتتتتتتتتتتت

ممنون بیتا جون الان بهترم

شیوا دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:48 ق.ظ

خوشحالم که بهتری. مراقب خودت و دسته گل هات باش مهسا جان

مرسی شیوا جان

Leyla پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:38 ب.ظ

ishaalah chize mohemi nabashe va zudi khub shin,be nazaram khanevatatun dorost migan pedare bache ha marde khubiye vali moteasefane natuneste hamsare khubi ham bashe

نمیدونم لیلا جون باور کن که تصمیم گیری سخته اما مدتیه که پدر خوبی هم نبوده

سحر جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:06 ق.ظ

عزیزمممم مهسا مراقب خودت باش
واییی خیلی ناراحت شدم

الان خوبم سحر عزیز

فلرتیشیا شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:01 ق.ظ

مهسا خیلی خیلی مراقب خودت باش
اینقدر فکر و خیال نکن.

کاش میشد فکر نکرد

گل‌ناز شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:37 ب.ظ http://charismatic.ws

درود
روز و روزگارتون خوش
نشستم اساسی لاگت ُ خوندم از نوشته‌هایی که پاک کردی از گذشته‌ها تا شادی دخترکانت و سفر و بیماریت ... امیدوارم بهتر شده باشی که در پست آخر عمل و روند درمانت را دیدم. مطالبت جسته و گریخته است مهسای عزیز.
نمی‌دانم مشکلت با همسرت چیست ولی امیدوارم حل شود.
خوش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد